مهار بلغم با «شوکران»

به نقل از سایت اخبار رسانه :   

خبرگزاری مهر، سرویس فرهنگ - امین یگانه

هشتاد و پنج یا شش بود فکر کنم. خیلی باب نبود طلبه‌ها در مطبوعات بنویسند. آن‌هایی هم که می‌نوشتند، فکر نمی‌کردند که حالا در مطبوعات می‌نویسند، بلکه تصور می‌کردند حالا این یک مطلب که می‌نویسند برای فلان جا، قرار است یک جای خالی را در دنیای اندیشه پر کند. یک یادداشت کوتاه، مدت‌ها زمان می‌برد. ستون‌های مجلات برای طلبه‌ها محراب عبادت بود. با خودشان کلنجار می‌رفتند موضوعی انتخاب کنند و آن موضوع را بنویسند. یک ستون به مثابه‌ی چکیده‌ی مقاله‌ی علمی پژوهشی به شمار می‌رفت.

من طلبه بودم. چندبار سردبیر نشریه‌ گفته بود این‌قدر هم نباید سخت و پیچیده نوشت. اما پیچیدگی در کار نبود. ما از چیزی می‌نوشتیم که در بین خوانده‌های‌شان نبود. تولید می‌کردیم. چیزی هم که برای بار اول تولید می‌شد خوب به مذاق خوش نمی‌آمد. حتما که می‌دانید این‌جورها هم نبود که واقعا چیز خاصی تولید کنیم. نه. فکر می‌کردیم که تولید می‌کنیم. من رفقای فلسفه خوانده هم داشتم. آن‌ها که در شعله‌ی داغ دانشگاه خوب تفت نخورده بودند، مثل ما طلبه‌ها بودند. جدی جدی فکر می‌کردند وقتی چیزی می‌نویسند، واقعا کار مهمی انجام می‌دهند.

آن روزها گذشت. آن طلبه‌ها و دانشجوها به دسته‌های مختلف تقسیم شدند. برخی مثل من بیخیال علم و تفلسف شدند و آمدند سمت قصه خواندن و قصه نوشتن. قصه نوشتن پر بود از چیزهایی که ما نمی‌فهمیدیم. می‌گفتند نباید محتوازده باشیم. مضمون زده نشویم. می‌گفتیم یعنی چه؟ می‌گفتند یک‌هو می‌بینی دختر عمویت زیلو را طوری جلوی پدرت باز کرد و سفره را رویش انداخت که عاشق دختر عمویت شدی. می‌شود؟ جواب می‌دادیم بله می‌شود. می‌گفتند آن فعل دختر عمویت حاوی چه محتوایی است؟ می‌گفتیم هیچ. گفتند ولی همین فعل بدون محتوا می‌تواند کاری با دل شما بکند که هزار تا فعل سرشار از مضمون نتواند. درست هم همین بود.

ما کم‌کم فهمیدیم که این‌جور هم نیست که همیشه فلسفه بچینیم و فلان. بلکه یک وقت‌هایی باید پنجره را باز کنیم و بهمان. اما آن دوستانی که با من نیامده بودند سمت قصه و این‌ چیزها رفته بودند مهم‌ترین قله‌های زندگی مدرن را فتح کرده بودند. زندگی مدرن غرق شده بود در رسانه و فضای مجازی و دولتی که می‌خواست مردم را مومن و متدین کند، نویسندگانی متقی‌تر از رفقای ما پیدا نمی‌کرد که یک واو را بی‌دلیل بنویسد و ستون مجله را محل عبادت بداند.

آن ستون‌ها و مجلات و خبرگزاری‌ها تبدیل شد به فیلم‌ها و سریال‌ها و زندگی مردم عادی پر شد از محتوا. وضعیت طوری شد که بلغم غلبه کرد. مزاج به هم ریخت. رفته‌رفته همه‌ چیز شد تکرار همان محتواها. محتواها تکرار شد. تکرار شد و گوارش جامعه آن‌همه بلغم را تاب نیاورد. نمی‌آورد طبیعتاً. حالا وضعیت طوری شده است که همان نوشته‌های پر طمطراق شده‌اند مایه‌ی مسخره‌بازی و دست‌اندازی افراد. وضعیت طوری شده است که وقتی کسی حرفی می‌زند مخاطب بالا می‌آورد. حرمت کلمات از بین رفته است و از معنی تهی شده‌اند. جامعه‌ای با کلمات خالی از معنی می‌تواند فکر بکند؟

چشم‌هایتان را ببندید. معلم «دین و زندگی» را تصور کنید که دست‌هایش را دارد جلوی صورتش تکان می‌دهد و با صدای بلند حرف می‌زند. چقدر حرف‌هایش خنده‌دار است؟ حتما به خاطر می‌آورید که وقتی با دو سه نفر از دوستانتان بنشینید، حرف‌های معلم‌ دین و زندگی‌تان را مرور می‌کردید و خجسته می‌شدید. یا حرف‌های فلان عالم بزرگ را. بسیاری از حرف‌هایی که امروز به آن‌ها می‌خندید، مغز اندیشه‌ای است که سال‌ها مورد بحث و فحص قرار گرفته است. اما خاصیت بلغم فزوده این است؛ ویتامین غذا به زهر تبدیل می‌کند. 

مهار بلغم یکی از سخت‌ترین و دشوارترین امور درمانی است در طب. شکم برآمده باید خالی شود. معده رفلاکس نکند. روده هر چه بوده تخلیه کند که کبد نفس بکشد. سخت است. این سختی حتی با گشنگی درمان نمی‌شود. دارو لازم است. دارویی که آد و قوتِ آن داشته باشد که به بلغم بچربد. این روزها یک دارویی فراهم آمده است که تلخ است و سنگین، اما کاری: «شوکران».

شوکران به سردبیری پیام فضلی‌نژاد، دوشنبه‌ها از شبکه‌ی چهار پخش می‌شود. او روبرویش متفکران هم‌عصرمان را می‌نشاند و حرف می‌زنند. خیلی آرام و با سبک خودش دارد بساط گفت‌وگو را فراهم می‌کند. «گفت‌وگو» این درمان واقعی وضعیت امروز جامعه‌ی ما که تن دادن به آن، به صورت یک‌باره ممکن نیست. به نظر می‌رسد هفته‌ای یک‌بار سرکشیدن شوکران بتواند چاره بکند. ای‌کاش.

برچسب ها:

اخبار رسانه

161
0 0