به نقل از سایت اخبار رسانه : خبرگزاری مهر- سرویس فرهنگ:محمد آسیابانی
یکی از رسانههای متمایل به دولت پنج توصیه انضمامی به کارگران معترض شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه به این شرح منتشر کرد:
۱. سعی کنید اعتراضتان از حالت صنفی به حالت سیاسی تبدیل نشود.
۲. مراقب باشید که چپهای رادیکال از مطالبات شما سوءاستفاده نکنند.
۳. هرگز فکر قهرمان بازی به سرتان نزند و از هدف خود که چشم انداز آینده کارخانه و داشتن شغل پایدار است، دور نشوید.
۴. عزت نفس داشته باشید و اینقدر نگویید یخچالمان خالیست. آنقدر که به فکر یخچالتان هستید، به کتابخانهتان فکر میکنید؟
۵. اگر پذیرفتهاید کارگر یا کارمند باشید در همان سطح توقع پیشرفت داشته باشید و گرنه با تحصیلات بیشتر و به کار گرفتن خلاقیتتان، کسب و کاری خصوصی راه بیاندازید. آن موقع شاید گرفتاریهای کارآفرینان را درک کنید.
انتشار این پنج توصیه انضمامی در رسانهای متمایل به سیاست های دولت با وجود سکوت برخی رسانههای وابسته به دولت در انعکاس اخبار مرتبط با درد و رنج کارگران زحمتکش مجتمع نیشکر هفت تپه تاملبرانگیز است.
موضوع مجتمع کشت و صنعت هفت تپه ساده است. دولت یک کارخانه سودده را که بارها سرمایه بیت المال را برای بهبود اوضاع آن به کار گرفته، به ثمن بخس به یک نفر واگذار کرده و تمام مبلغ واگذاری را نیز وصول نکرده است و همین شخص سرمایه کارخانه را به خود منتقل کرده و اکنون متواری شده است و کارگران معترضند.
حال که ساختارها به هم ریخته مسببان تلاش میکنند بجای بهبود اوضاع فضای رسانهای را بر علیه معترضان به این بیتدبیری برانگیزند. بزرگان رسانه در ایران بارها خطر رسانههای وابسته را که افقشان بر اساس زاویه جیب خریدارانشان تعیین میشود، گوشزد کردهاند. نابود کردن فضای عدالت رسانهای نیز با وجود همین رسانهها تحقق پیدا کرد. این سوال بسیاری از مردم است که چرا وقایع کارخانه هفت تپه و درد و رنج کارگران زحمت کش آن ابتدای آن هیچ بازتابی در فضای رسانهای امروز ندارد؟ شاید باید به این فکر کنیم که این کارگران پولی برای خرج کردن در رسانهها ندارند. عملکرد رسانههای ایرانی در باب این اعتراضات به شدت شایسته نکوهش است؛ اما شاید با خواندن ۵ توصیه تاریخی یک رسانه متمایل به دولت، آرزو کنیم که آنها مثل مواقع دیگر این باز نیز سکوت میکردند.
*
همه این پنج توصیه توهین به کارگران عزیز و زحمتکشی است که مدتهاست دیگر پس از خشک شدن عرقشان دستمزد خود را نگرفتهاند. این توصیهها البته از سوی همه کارفرماها و صاحبان سرمایه در کشورهای دارای اقتصاد نئولیبرالیستی به کارگران در هنگامه اعتراضاتشان حقنه میشود. به عبارتی کارگران یا باید این توصیهها را بپذیرند یا سروکارشان با قوه قهریه است. کما اینکه این قوه قهریه اکنون در مقابل کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه ــ که این دستورها را نادیده گرفتهاند ــ فعال شده است. این قوه قهریه از رسانهای شروع میشود که کارگران را به کتاب خواندن توصیه میکند تا بیاعتنایی قشر متوسط و رو به بالای ایرانی به آنها.
ماجرا ساده است. واضح است که نویسنده ای که این توصیههای دستوری را صادر می کند که اعتراضتان را از حالت صنفی به سیاسی تبدیل نکنید، چیزی به نام اقتصاد سیاسی به گوشش نخورده است و واضح است که میخواهد سرپوشی بر نقش سیاسی دولت در واگذاری این کارخانه بگذارد. نویسنده این توصیهها هشدار میدهد که سعی کنید چپهای رادیکال از مطالبات شما سو استفاده نکنند، یک سوال ساده: چرا نویسنده به دولت هشدار نمیدهد که ممکن است برآورده نشدن مطالبات کارگران ممکن است آنها را به دامن چپهای رادیکال بکشاند؟
شدت وقاحت و توهین توصیههای سه تا پنج اما در تاریخ رسانههای ایرانی کمی بیسابقه است.نویسنده به کارگران گرسنهای که از شدت گرسنگی خود و خانواده هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند، حکم میکند که اگر میخواهید در آینده شغل پایدار داشته باشید، قهرمان بازی درنیاورید. معلوم نیست که منظورش از شغل پایدار چیست؟ نیشکر هفت تپه که نابود شده است. احتمالا نویسنده این توصیهها میخواهد به کارگران هشدار دهد که اگر «خفه» نشوید از اشتغال شما در دیگر مشاغل هم جلوگیری میکنیم.
اما از میان توصیههای سه تا پنج، توصیه چهار از همه وقیحانهتر است. در طول تاریخ فرهنگ همواره یکی از مهمترین مولفههای قدرتمندان و صاحبان سرمایه برای تحمیق و جداسازی خود از زیردستانشان و طبقه زیر خط فقر بوده است. آنها همیشه به کتابخانههای پر از کتاب خود بالیدهاند، اما کارگر چه؟ او آنقدر باید کار کند و جانش دربرود تا فرصت کتابخوانی نداشته باشد. کارگر نباید از دستمزدش آنقدری باقی بماند که بتواند کتاب بخرد. این یک قانون برای صاحبان سرمایه است تا در وقت مقتضی این بیفرهنگی! کارگران را به رخشان بکشند. روندی که درباره کارگران کارخانه هفت تپه نیز فعال شده است.
معلوم نیست نویسنده این توصیهها از کجا میداند که کارگران هفت تپه کتاب نمیخوانند که این توصیه را به آنها کرده است؟ هرچند از درخواستهای کارگران به تنگ آمده متوجه فرهیختگی آنها خواهیم شد، اما چرا نویسنده به صاحب کارخانه توصیه نمیکند که کتابخانهای برای کارگران در کارخانه راهاندازی کند؟ واضح است که چرا این توصیه را نمیکند.
این توصیه کننده خود میداند که دستمزد کارگران کفاف خرید کتاب را نمیدهد، بنابراین اگر کتابخانهایی راه اندازی شود، کارگر میتواند به رایگان در آنجا کتاب بخواند و اتفاقا کارگری که کتاب بخواند خالی بودن یخچال خود را فریاد میزند. اتفاقا تمام مشکل توصیه کننده در همین کتابخوان بودن کارگران هفت تپه است.
فراموش نکنیم توصیه به کتابخوانی معمولا از سوی کتابخوانها صورت میگیرد. بعید است معتقدان به اقتصاد نئولیبرال متون اسلامی را خوانده باشند و یا حداقل در برنامه خود مطالعه این متون را بگذارند، اما اگر مطالعه میکردند به این روایات میرسیدند که امیرالمومنین فرمودهاند: فقر، همان مرگ بزرگ است. روایاتی نیز که فقر را نابود کننده ایمان معرفی کردهاند، تعدادشان بسیار است. هرچند در این میان باید حتما به کمکاری متون اسلامی خواندهها در جریان اعتراضات کارگران هفت تپه هم اشاره کرد.
توصیه کننده همچنین در توصیه شماره پنج به کارگران دستور میدهد که از طبقه و کاست خود جدا نشوند و طبقه کارگر همیشه محکوم بوده که جان بکند و دم نزند. توصیه کننده به خوبی میداند که خواست کارگران هفت تپه دریافت حقوق پرداخت نشدهشان و همچنین فراهم شدن محیط کاری بدون دغدغه است، اما این خواستها برایش کوچکترین اهمیتی ندارند. او میخواهد کارگران فقط پس گردنی بخورند و لال باشند.
گرفتاری کارآفرینان (البته منظور از کارآفرینان، وابستگان سببی و نسبی به مدیران دولتی است، یعنی کسانی که میتوانند کارخانه ثروتمندی را به صنار از دولت بخرند) برایش مساله است و این گرفتاری هم تنها در داشتن کارگرهای «پر رو» خلاصه میشود. داستان گرفتاریهای کارآفرینان واقعی در مواجهه با ساختار طول و دراز است و در حوصله این یادداشت نمیگنجد. این یادداشت تنها هدفش هشدار دادن به رسانههایی است که به دلیل وابستگی مالی قدم در راه گسترش فاشیسم میگذارند.
*
«رویم را مریدی بود. شبی تا بامداد در نماز میخندید و شبی دیگر هم تا بامداد میگریست. سادهدلی پرسید که «در نماز خنده و گریه روا باشد؟» رویم تند شد و گفت: «بعد از این همه با شما در تجویزات لایجوز و لِمَ نگوییم.»