به نقل از سایت اخبار رسانه : به گزارش خبرنگار مهر، نشست تخصصی فرهنگ و انقلاب اسلامی، رویش ها و دستاوردها صبح روز پنجشنبه هشتم آذرماه با سخنرانی استاد حسن رحیم پور ازغدی در موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد.
در این برنامه حسن رحیمپور ازغذی در سخنانی عنوان کرد: بزرگترین آزمون و مادر همه رویش ها در انقلاب اسلامی که مسیر تاریخ بشر را تغییر داد، مسئله بازگشت به دین بود. تا پیش از انقلاب، دنیا داشت به جای خطرناک می رسید و انقلاب این بن بست را شکست و این تفکرات پوزیتیویسمی را باطل کرد که دوره انبیاء تمام شده است.
وی ادامه داد: جریانهای دینداری و بی دینی در جهان به این جمع بندی رسیده بودند که امکان بازگشت به سنت انبیا نیست و نمی توان گذشته را دوباره خلق کرد و ما اگر هم می خواهیم به سراغ دین برویم باید از باب شکستن آن و عرضه چیز جدیدی باشد. به باورآنها رجوع به دین یک رجعت گزینشی برای عصری کردن دین است. آنها می گفتند باید به سراغ دین رفت بدون آنکه برای دین به عنوان یک اتوریته و مرجع معرفتی ارزش قائل شد.
ازغذی افزود: انقلاب اسلامی در مقابل این جریان ها نسلی حیرت آور را تربیت کرد. در دوران پیش از انقلاب در دانشگاه ها، دو سوم دانشگاهیان مارکسیست بودند و عجیب آنکه همه آنها از خانواده مذهبی آمده بودند. نخستین تشکل اسلامی در دانشگاه های پس از انقلاب بود که در دانشگاه علوم پزشکی شکل گرفت ۵ نفر بیشتر عضو نداشت و ظرف ۶ ماه جمعیت آنها به ۸۰ نفر رسید.کار از این جا شروع شد و به جایی رسید که اکنون در هنگام اعتکاف بیش از هزاران نفر در دانشگاه ها معتکف میشوند. البته ما باید منتقد هم باشیم که اگر نباشیم نظام از چند جهت آسیب پذیر می شود. ما باید زخم ها را برای علاج ببینیم و اگر این زخم ها از چشم ما دور باشند، دشمن آنها را خواهد دید.
وی افزود: دو جریانی که به شما معرفی کردم، حرفشان این بود که ما توانستیم آسایش را ایجاد کنیم اما آرامش پدید نیامد. مثلا آمار خودکشی ها زیاد شد. آنها دهه ها برای خلق معنویت بدون خداوند تلاش کردند. قداستی که برای هنر در قرن ۱۹ ایجاد شد قرار بود جای قداست دین را بگیرد. مراسم المپیک هم بسیار تقدیس می شد. از دل همین مقدس فرض کردن ها، مفاهیمی چون سلبریتی درآمد چرا که وقتی شما الگوهای معنوی را نقد می کنید، باید به سراغ الگوهایی از دل هنر و ورزش بروید.این قهرمان سازی پس از قهرمان سوزی بود اما قهرمانانی که سوختند که بودند و قهرمانانی که ساخته شدند که هستند! این اسطوره سازی در کلام اکثر بزرگان علوم انسانی مدرن هم وجود دارد. این بزرگان اکثرا از خانواده های یهودی مرتد بودند. به عنوان مثال برخی از شاگردان فروید نوشتند که فروید با وجودی که ملحد بود اما در نهایت در پاسخ به این سوال که ما برای معنا کردن دنیای بی معنا و جهان دائماً در حال تغییر چه می توانیم بکنیم پاسخ داد که باید اسطوره های مدرن خلق کنیم. بسیاری گمان دارند که گفتمان پست مدرنیته، گفتمانی بازگشت به دین است اما آنها صرفاً به فروپاشی و شکست مدرنیته اقرار کردند و بحث آنها ایجاد معنویتی فردی برای فضاهای جدید بود و به هیچ عنوان برای معنویت ریشه معرفتی قائل نبودند.
ازغذی در بخش دیگری از سخنرانی خود گفت: میشل فوکو در دوران مبارزاتی مردم به ایران آمد و در راهپیمایی های اسلام خواهی شرکت کرد و گفت که انقلاب ایران نخستین رخداد پست مدرن در ایران است و این انقلابی برای عبور از مدرنیته است. این سخن مهمی است که باید به آن توجه کنیم چرا که فوکو هیچ گاه خود را پست مدرن نمی دانست و اصولاً پست مدرن ها با دین به معنای لوگوست مخالف بودند.در عصر جدید بزرگان علوم انسانی غربی برای ساخت معنویت حتی به بازخوانی اسطوره های یونان روی آوردند و سوال بعدی آنها پس از این چیست به چیستی عقل رسید. بارها گفتند که مردم از عقل استفاده نمی کنند و همه فعالیت هایشان تحت تأثیر ناخودآگاه است و به این فکر کردند که چرا در وضعیت فعلی ما نتوانیم یک معنویت جایگزین بسازیم و چون به پرسش از چیستی عقل رسیده بودند و عقل را ناکارآمد می دانستند، کارشان به درست کردن خرافات رسید.
وی تصریح کرد: جریان دینداری نیز اعتقادداشت که دینداری به سبک قدیم، مناسب امروز نیست و روحانیت گذشته دیگر نمی تواند به امروز کمک کند حتی در جهان اسلام هم این ایده مطرح شد و گفتند که هرچه شما غربی ها دارید، ما اسلامی اش را داریم. امروزه مسلمانان انگلیس، انجمن هم جنس بازان مسلمان را دارند. آنها نماز مدرن هم تشکیل می دهند که پیش نمازش یک خانم بی حجاب است. به باور آنها تنها به این روش می توان دین را نگاه داشت. این ایده برخی از مذهبی ها تا پیش از انقلاب هم بود و در باور آنها، جامعه آماده رجعت به گذشته نبوده و باید باورهای دینی مطابق با شرایط تغییر یافته جدید ایجاد شود.
به گفته ازغذی در مسیحیت پروتستان جدید، حجیت عقل و نقل هر دو زیر سوال رفت. بنابراین گفتند که دوره الهیات عقلی و الهیات نقلی تمام شده و ما تنها الهیات تجربی را می پذیریم. به باور آنها دو تحول در تاریخ بشر رخ داده بود: نخست رسیدن از خدایان به توحید و تحول دوم وضعیت کنونی. در وضعیت کنونی هم به دو نتیجه رسیدند که یک: دین چیز مزخرفی است و دو: ما به دین نیازمندیم.این دو جریان هیچ گاه فکر نمی کردند انقلابی رخ بدهد و کسی بیاید و مانند انبیاء صحبت کند. بنده معتقدم مادر همه رویش های فکری این تجدیدنظر تاریخی بی سابقه در دوباره شناختن دین در دنیای جدید است.