به نقل از سایت اخبار رسانه : به گزارش خبرنگار مهر، همه دوستان «احمد بابایی»، او را با حجب و فروتنی میشناسند؛ ولی وقتی حرف از آرمان و ارزشهای انسانی و دینی وسط باشد، به معنای واقعی «جنجال» به پا میکند؛ او از دسته هنرمندان و شاعرانی که در یک فضای «میانمایه» فاصله خود را با جدیت اندیشهورزانه درباره حیات جمعی، سیاست و از این طریق حقیقت حفظ یا زیاد کردهاند، فرسنگها جداست و بیش و پیش از آنکه دغدغهاش نفس شعر یا هنر برای هنر باشد، دغدغه انسان اجتماعی دارد و از کنشهای ادبیاش هم کاملا مستفاد میشود که فهمیده این دغدغه را نمیتوان در یک فضای هنریِ زدوده شده از سیاست پیش ببرد. از «احمد بابایی» حرف میزنم که سطر سطر نوشتهها و بیت بیت اشعارش – که عموما اشعاری مذهبی هستند - مملو از شوری سیاسی و حماسهای نشات گرفته از حقیقت است. او در ساحت شاعری هرگز خود را محدود به مطالعات و پژوهشهای صرفا ادبی و هنری نکرده است، بلکه در ساحت انسانی که با شعر همراه شده، مطالعات جدی در حوزههای فلسفه، تاریخ و سیاست دارد و هرگاه از «شعر شیعی» سخن میگوید، معنایی از شعر را مد نظر دارد که عمیقا با حقیقت و سیاست و از این طریق «عدالتطلبی» و «انقلابیگری» عجین شده و چون تیغی کج، راست بر سر خیل کجاندیشان فریبکار و عاملان محافظهکار تبعیض فرود میآید. در گفتار پیشرو او از انواع رسانهها در کشور سخن گفته و نسبت حقیقت، عدالت، انقلابیگری و محافظهکاری را با آنها سنجیده است؛
رسانههای موجود در وضعیت موجود
دوران متاخر انقلاب اسلامی با یک حقارت سیاسی همراه بوده که جوانب و آسیبهای مختلفی داشته و از این پس هم خواهد داشت؛ یکی از این جوانب و آسیبها، این بوده که ما را به سمت نوعی از «اختهسازیِ خویش» پیش برده است. در این فرایند کسانی که احتمال دارد موی دماغ شوند، باید دچار محدودیت، توهین و انواع شلاقهای تحقیر و تمسخر و حتی تکفیر قرار بگیرند. توسط چه کسانی؟ توسط «یقهسفیدها»
این اختهسازی نمادین، متناظر با نوعی از اختهسازی غیرنمادین است؛ در شرایط آن اختهسازی نمادین ما با تبدیل «مستضعف» به «قشر آسیبپذیر» مواجهایم؛ قشر آسیبپذیری که چندشآور است! کسانی که «خجالت نمیکشند، اینهمه بچه میآورند!» قشر آسیبپذیری که باید جلوی فرزندآوریاش را بگیریم و اختهسازی را در خصوصشان آنها هم کلید بزنیم و جالب این است که همه هم، منطقی را که پشت این اظهارنظر خوابیده، قبول و حتی توجیه میکنند و بعد به فکر تغییر رویکرد میافتیم و دیگر فایده ای ندارد.
در شرایط اختهسازی نمادین موجود در دوران متاخر انقلاب اسلامی، با نوعی اختهسازی غیرنمادین هم مواجهایم؛ با تبدیل «مستضعف» به «قشر آسیبپذیر» مواجهایم؛ قشر آسیبپذیری که چندشآور است! کسانی که «خجالت نمیکشند، اینهمه بچه میآورند!»
حالا سوال اینجاست که وقتی مردم در دل جمهوری اسلامی تا این حد تحت تاثیر کار فرهنگی و رسانهای ارزشهایشان جابهجا میشود و در موارد بسیاری سبک زندگی خود را تعیین میکنند و بدیهیات مهمی از حیات اجتماعی را نادیده میگیرند، اساساً این رسانهها دست چه کسانی است؟ آیا آنگونه که رایج و باب شده که رسانهها دست جریان انقلابی و حزبالهی است، واقعا اینطور است و جوانان مومن انقلابی در این رسانهها فعال هستند؟
من در ادامه خواهم گفت که رسانهها دست کیست، ولی آنچه پیش از آن باید بگویم و با آن اختهسازی خویش نسبت دارد، این است که ما جمهوری اسلامی و مملکتی درست کردیم که مؤمنین انقلابیاش باید ساکت و در همان معنای نمادین اخته باشند. شما اگر بخواهید دین را از زیباییاش بیندازید، بهترین کار این است که مسئولیتهای اجتماعی و کارکرد سیاسی - اجتماعی آن دین را بردارید؛ با این کار دین تبدیل به یک مردار میشود. این اتفاق در دوره متاخر تا حد زیادی افتاده و برنامهها طوری پیش رفته یا برنامهریزی شده که مؤمن انقلابی اینطور باشد و اینگونه تعین و تشخص پیدا کند. امروز مؤمن انقلابی در جامعه شما کسی است که مسئولیت اجتماعی خودش را فراموش کرده باشد و مثلا یعنی علیه ظلم و تبعیض و بیعدالتی داد نمیزند و کسی را بازخواست نمیکند و...! ولی کسی است که تمام مناسک دینی را انجام میدهد و ظواهر متشرع و انقلابی بودن را رعایت میکند! چرا چنین میشود؟ چون فضا و بستر طوری رقم خورده است که در آن بسیجی و انقلابی نباید داد بزند. بسیجیها و انقلابیها چهرههایی گلخانهای و زیبا هستند که پر از فضیلتهای فردی و عبادی و اخلاقی بوده، اما کاری به کار فضای جمعی و اجتماعی و سیاسی ندارند! آنها گلهای مصنوعی خیلی قشنگی هستند که در هر مجلسی باشند میتوانید آنها را به بالای مجلس ببرید زینتبخش آن جلسه باشد. اما آیا انسان مؤمن انقلابی میتواند تا این حد سطحی، قلابی، مجازی و وازده باشد؟ این تعریف درستی از جوان مومن انقلابی است؟ کسی که به این راحتیها فریب میخورد؟!
در این وضعیت عدالت که مهمترین محور و شعار انقلاب اسلامی و حتی دین خداست، به محاق میرود؛ یعنی وقتی تعریف انسان مؤمن انقلابی عوض میشود، آن سخن اصلی و محوری، هم تبدیل به «سخن ممنوعه» میشود. اگر عدالتطلبی و ظلمستیزی را از انسان مؤمن انقلابی بگیرید، ماهیتی که از او میماند یک انسان سرگردان است که اسیر «دوربرگردان»های سیاسی، حیرت و ضلالت میشود. این مکانیزمی است که غرب شناخته و آن را در اینجا ترویج کرده است و در حالی که قرار بود انسان مؤمن انقلابی، عالم را متحیر کند، امروز خودش به وضعیت متحیر و منفعل رسیده است. در حالی که قرار بود باعث حیرانی خلق شود، دچار حیرت ناشی از مارگیران و شعبدهبازان سعالم یاست شد.
ما جمهوری اسلامی و مملکتی درست کردیم که مؤمنین انقلابیاش باید ساکت و در همان معنای نمادین اخته باشند. شما اگر بخواهید دین را از زیباییاش بیندازید، بهترین کار این است که مسئولیتهای اجتماعی و کارکرد سیاسی - اجتماعی آن دین را بردارید؛ با این کار دین تبدیل به یک مردار میشود. این اتفاق در دوره متاخر تا حد زیادی افتاده و برنامهها طوری پیش رفته یا برنامهریزی شده که مؤمن انقلابی اینطور باشد و اینگونه تعین و تشخص پیدا کند.
آری، اگر از انسان مؤمن انقلابی، عدالتطلبی و ظلمستیزی را بگیرید، تبدیل به «کارمند» میشود، کدام کارمند بهتر است؟ آن کسی که بیشتر زحمت میکشد و این تبدیل به نمونه آرمانی شخصتهای مومن و انقلابی میشود که در تلویزیون و سینما و عرصههای مختلف فرهنگی و هنری هم ارائه میشود؛ انسانی که از یک معصومیت و پاکی پوک و توخالی برخوردار است و شکلی از سبک زندگی، گفتار و رفتاری دارد که به راحتی میتواند مورد تمسخر هم قرار بگیرد. این در حالی است که وقتی در سال ۸۳ اعضای جنبشهای عدالتخواه نزد مقام معظم رهبری بودند، ایشان فرموده بودند اگر عدالتطلبی را از انقلاب و جمهوری اسلامی بگیرید، اینها دیگر هیچ معنایی نخواهند داشت! اما رسانههای ما بسیاری از همین نکاتی که ایشان را فرمودهاند را سانسور میکنند. البته باز امروز وضعیت ما از این نظر نسبت به ۲۰ سال قبل خیلی بهتر شده است؛ امروز بینشها خیلی تفاوت پیدا کرده است، آنقدر آزمونوخطا کردهایم که به اینجا رسیدهایم، جایی که حالا امروز میتوانیم این حرفها را بزنیم و بنویسیم. مگر ۲۰ سال پیش میتوانستیم این مسائل را مطرح کنیم؟ همین که رهبری اعلام میکنند ما در عدالت جا ماندیم و ضعیف عمل کردیم این اتفاق بسیار بزرگی است. ۱۰ سال خود ایشان هم این حرف را به صراحت نمیگفتند زیرا ممکن بود بسیاری از آقایان چپ کنند!
خاطرهای که خودم از مواجهه با تلویزیون جمهوری اسلامی داشتم بگویم. مرا برای شعرخوانی در روز عید غدیر به تلویزیون دعوت کردند. حالا کاری با زوایای چندشآوری که برای حضور هنرمندان در رسانه ملی درست میکنند، ندارم. گفتند بیا و برای امیرالمومنین (ع) شعر بخوان، من گفتم میخوانم ولی اگر بخواهم برای مولا شعر بخوانم، شعر عدالتطلبانه و مبتنی بر وضعیت آشفته امروز میخوانم. در جواب به من گفتند آقای بابایی، برای ما دردسر درست نکنید و ما را از نان خوردن نیندازید! یعنی رسانه جمهوری اسلامی نمیخواهد مردم به بهانه عید ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) حرف عدالتطلبانه بشنوند و این رسانه علناً و رسماً جلوی مرا میگیرد! حالا شما بگویید این رسانه دست مومنان و انقلابیها و حزباللهیها است؟
من عمیقا معتقدم که رسانههای ما پاشنه آشیل جمهوری اسلامی هستند. رسانههای ما عموماً، و علی التخصیص رسانه ملی ما، بزرگترین ضربه را به این نظام زدهاند. اگر روزی از من بپرسند همهجای کشور و مملکت درست و سالم شده است، من مطمئنم روزی رسانه ملی و کلاً نظام رسانهای ما، جمهوری اسلامی را به زمین میزند. گویی این رسانهها اصلاً ساخته شدهاند برای اینکه پاس گل به دشمن بدهند. انصاف داشته باشی بی.بی.سی در تمرکزی و استقراری که بر هدفش دارد ثابتقدمتر است یا نظام رسانهای ما؟ بی.بی.سی در کاربرد از تمام تکنیکها و تاکتیکهای رسانهای برای رسیدن به هدفش انقلابیتر از ما رفتار میکند یا نظام رسانهای ما؟
من شعر سیاسی میگویم و در آن گامی از آرمانهای دینی و انقلابی فراتر نمیگذارم ولی اجازه پخش و انتشار نمیدهند. مثلا در اوج اعتراضات دیماه سال گذشته دوستی بسیار عزیز و دغدغهمند نسبت به انقلاب اسلامی، به من زنگ زد گفت میخواهیم شعرهای اجتماعی مرتبط با اعتراضات مردم را ضبط کنیم و برنامه بسازیم. به چتد شاعر هم گفتیم که شعر بگویند و بخوانند و در نهایت اینها را در فضای مجازی منتشر کنیم. من گفتم میآیم و شعر میخوانم ولی از زبان مردم، نه از زبان مدافعان وضع موجود؛ چون اینها هیچ جای دفاعی باقی نگذاشتهاند. به او گفتم ساختاری که اجازه حرف زدن، ولو حرف ناقص و معیوب را به منتقدان و مخالفان خودش ندهد، مجبور خواهد شد به داد و فریادهای باطل همانها گوش کند، این چیز عجیبی نیست. دوستم قبول کرد و گفت خیلی خوب است، بفرمایید. آمدیم و دکور زیبایی هم درست کرده بودند و ما شعرمان را خواندیم و ضبط شد. مسئولان بالادستی گفتند این اراجیف چیست و بیچاره دوست ما را هم به خاطر شعر ما زدند و هوا کردند!
مرا برای شعرخوانی در روز عید غدیر به تلویزیون دعوت کردند. حالا کاری با زوایای چندشآوری که برای حضور هنرمندان در رسانه ملی درست میکنند، ندارم. گفتند بیا و برای امیرالمومنین (ع) شعر بخوان، من گفتم میخوانم ولی اگر بخواهم برای مولا شعر بخوانم، شعر عدالتطلبانه و مبتنی بر وضعیت آشفته امروز میخوانم. در جواب به من گفتند آقای بابایی، برای ما دردسر درست نکنید و ما را از نان خوردن نیندازید!
بررسی نظام رسانهای ایران در این ۴۰ سال نشان میدهد ما به طور عام از سه مدل رسانهای برخوردار بودهایم که در ادامه تلاش میکنم این سه مدل را به صورت فشرده و مختصر معرفی کنم. اما قبل از تشریح هر کدام باید بگویم از این سه مدل رسانه، امروز تنها مدل اول به طور قطع در اختیار جمهوری اسلامی است؛ دومین مدل در دهههای اخیر تا حد زیادی از دستش خارج شده است و مدل سوم هم که اصولاً در دستش نبوده و نیست. این مدل سوم رسانه، نتیجه قهری نوع رفتار مسئولان و نظام بوده است؛ به عبارت دقیقتر، رفتار عام آقایان مسئول به گونهای بوده است که نوع سوم رسانه به وجود آمده و از اختیار آنها هم خارج است. اما آن مدلها چیستند؟
مدل اول رسانه را میتوان «مدل مدیریتی، سیاسی یا جناحی» نامید. رسانهای که بر مبنای تفکر حاکمان شکل میگیرد و در مدلهای کوچکترش در هر وزارتخانه و نهاد و سازمان و... وجود دارد. شما میبینید که هر رسانه یا نهاد یا سازمانی برای خودش یک سایت یا یک نشریه و... دارد. شکل رسمی و بزرگ آن همان رسانه ملی و تلویزیون است و حجم زیادی از روزنامهها و مجلاتی که یا منصوب هستند، یا منتسب. اینها رسانههای مدیریتیاند و آن چیزی که برایشان محور است و اصالت دارد رضایت و عدم رضایت حاکمان و بالادستیها است. به همین دلیل این رسانهها پر از پنهانکاری و ریاکاری و قلب واقعیت هستند و به طور عمومی دچار نفاقهای پیچیده شدهاند. چون حقیقت و واقعیت چندان برایشان اهمیت ندارد، بلکه رضایت مسئولان بالادستی برایشان مهم است. کار به جایی میرسد که بسیاری از این رسانهها تبدیل به ستادهای تبلیغات همان اشخاص بالادستیها یا به ابزار پرزنتسازی آنها میشوند. در این سیستم رسانهای معلوم است که همهچیز محافظهکارانه پیش میرود و همه آهسته میروند و آهسته میآیند که گربه شاخشان نزند! این رسانه باید هم خنثی باشد و جرأت حرف زدن نداشته باشد. من از شما سوال میکنم آیا تلویزیون جمهوری اسلامی فقط یک فیلم و یا سریال برای دفاع محتوایی و درست و غیرشعاری از «ولایت فقیه» داشته است؟ ندارد. آیا این تلویزیون، چنین فیلم و سریالی درست میکند؟ امکان ندارد چنین چیزی درست کند، اما تا دلتان بخواهد امثال سریال «پدر» را میسازد و پخش میکند. یعنی نمایش همان انسان مؤمن انقلابی! که هیچ درکی از عدالتطلبی و مسئولیت اجتماعی ندارد و فقط نماز میخواند و وقتی میخواهد با یک خانم حرف بزند، سرش را پایین میاندازد! تا جایی که دلتان بخواهد هم آراسته و خوشتیپ و زیباست، به طوری که من که پسرم عاشقش میشوم، چه برسد به آن بنده خدایی که دختر است!
توجیهشان هم این است که دنبال دردسر نمیگردیم و رسماً چیزی شبیه حجتیهگری و محافظهکاری سکولار است. از آنجا که آبشخور تفکراتشان هم غالباً دانشگاه و آکادمی است، چه بخواهند و چه نخواهند زمینه فکریشان اومانیستی و سکولار است. عموم اینها هم اعتقاد دینی و مذهبی در این حد است که نماز اول وقت و دعای عرفه بخوانند! شما میبینید در روز عرفه از ۱۰ شبکه صدا و سیما جمهوری اسلامی از ۱۰ جای مختلف کشور قرائت دعای عرفه را پخش میکنند ؛ این چه دعای عرفهای است که از آن ظلمستیزی درنمیآید؟ این دعای عرفه امام حسینی(ع) است که حج را رها کرده و رفته به سمت کربلا؛ اما شما کربلا را رها کردید و حج را نشان میدهید!
هر چقدر از این مدل رسانهای بگوییم کم است؛ تازه کتابها و دیگر محصولات فرهنگیشان هم که هر کدام نوعی رسانه هستند، همین است؛ پول نفت را میدهند تا شعر چاپ کنند و «شاعران نفتی» درست میکنند! و ما با حجم زیاد کتابهای تولیدی و سفارشی مواجه میشویم که شدیداً بوی نفت میدهد و در یک بازه زمانی طولانی شدیداً زدگی ایجاد میکند! و مخاطب زده شده از این رسانهها به رسانههای دیگر پناه میبرد.
چرا رهبر انقلاب باید بیایند پشت تریبون رسمی یا در خطبههای عمومی نماز جمعه و... از مزایای انرژی هستهای با مردم حرف بزنند؟ پس رسانه ملی چه کار میکند. الان ۲۰ سال است که ما داریم سر انرژی هستهای میجنگیم و بروید به طور رندوم از ۱۰۰ نفر از مردم جامعه بپرسید از انرژی هستهای و موقعیت ما در این جنگ چقدر اطلاعات دارید، ببینید مردم در این باره چه میدانند!
عمیقا معتقدم که رسانههای ما پاشنه آشیل جمهوری اسلامی هستند. رسانههای ما عموماً، و علی التخصیص رسانه ملی ما، بزرگترین ضربه را به این نظام زدهاند. اگر روزی از من بپرسند همهجای کشور و مملکت درست و سالم شده است، من مطمئنم روزی رسانه ملی و کلاً نظام رسانهای ما، جمهوری اسلامی را به زمین میزند.
در مرحله بعدی رسانه مدل دوم «رسانه نخبگانی» است. اینجا نخبگان میشوند مخاطب ما. این نخبهها لزوماً به معنی نخبه علمی و فرهنگی و... نیستند، بلکه حتی میتواند نخبههای اشرافی و «از ما بهتران» باشند! چون امروزه به برکت سیاستهای دیگری که جای بحثش اینجا نیست، به جایی رسیدهایم که عدهای که رانت، پول، امکانات، سرمایه و ارتباطات بیشتر داشتند، میتوانند برای خود امکانات بهتری فراهم کنند و رسانه مختص خود داشته باشند. در حالی که مدل اول رسانه سبک زندگیای را ترویج میکند که اساسا هیچ احدالناسی نمیتواند آنطوری زندگی کند و از این نظر شدیداً مزخرف است، اما رسانه نخبگانی دنبال شرح، مدح و انتشار نوعی از سبک زندگی و تفکر است که لایههایی از جامعه که خود را بالاتر از عوام و توده میدانند، به آن قائلند و تلاش میکنند با رواج آن خود را متمایز جلوه دهند. و این هم البته نوعی توهم ریشهدار است.
این رسانه هیچوقت پا نمیگیرد، زیرا از اساس بنا ندارد با عموم ارتباط برقرار کند و نمیکند. این رسانه ممکن است حتی یک «رسانه قرآنی» باشد، اما فقط برای یک عدهای قرآنی برنامه میسازد، مثلا برای قاریان و حافظان قرآن. یا مثلا فلان رسانه فقط برای ورزشیها درست میشود و دیگران کاری با آن ندارند. بدین ترتیب این رسانه هم عملا به مخاطب عام و توده بیتوجه است و در کنار مدل اول رسانه، این هم صحنه جامعه را رها میکند. بهواسطه همین بیتوجهی، رها کردن و عدم ارتباط عام، مدل سوم رسانه شکل میگیرد و آن هم رسانه عمومی و تودهای است که برای همه سبک زندگی عمومی میسازد. این همان زمینه سوم است که در ابتدای این بحث اشاره کردم که ما و جمهوری اسلامی عملاً در اینجا هیچکاره هستیم! سوال این است: از این خلأ وحشتناکی که سالهای سال است وجود دارد، چه کسی استفاده کرده است؟ کسانی که فکر میکنیم، دشمن ما هستند: شبکههای اجتماعی و فضای سایبری و رسانههای آن طرف آب و... . بنابراین مهندسی رسانهای و فرهنگی جامعه ما عملا دست یکی دیگر است؛ او توانسته این خلأ را ببیند و برایش طراحی و مهندسی و برنامهریزی کند ولی ما همچنان غافلیم. این فشار عصبی ناشی از ندانستنها! احساس خلأ از اینکه پس اطلاعات کجاست و چرا به دست ما نمیرسد؟ این فراوانی شایعات اثباتشده و اثباتنشده! که همواره در جامعه ما وجود داشته از همینجا ناشی میشود و توده را به سمتی میبرد که خوشایند آقایان نیست.
از یک سو، حقارت سیاسی را باید مولود عدم شفافیت سیاسی دانست که این در عرصههای مختلف و در نتیجه در رسانه ما بروز و ظهور دارد. مثلا شورای نگهبان عزیز که تکتکشان نور چشم ما هستند و ما عاشقانه دوستشان داریم، اما از این بزرگواران درخواست داریم که آیا میشود منطق سیاسی خودتان را برای ما روشن کنید تا بدانیم که چطور میشود مثلاً آقای «بهزاد نبوی» یک دوره رد و یک دوره تأیید میشود؟ یا مثلاً آقای علوی، وزیر اطلاعات را برای نمایندگی مجلس رد میکنید ولی همین آقا میشود وزیر اطلاعات؟ آن یکی آقا را در فلانجا رد میکنید و بعد میشود نماینده مجلس خبرگان است؟ این چه منطق سیاسی و چه نوع فیلتری است که کسی نمیتوان آن را بفهمد؟! از اینطرف آقای «حسن عباسی» میرود سخنرانی میکند و میگوید فلان چهره کشور جاسوس اسرائیل است و رابطه پرخطر با اسرائیل داشته است، بعد درباره اظهارتش تبرئه میشود و آن مقام مسئول طراز اول همچنان در جای خود باقی میماند و جناب حسن عباسی به اتهام «توهین» هفت ماه حبس میگیرد؟! بیاید ما را توجیه کنید و بگوئید ما با هم چند چند هستیم؟ من بچه حزباللهی میخواهم از شما دفاع کنم، حداقل منطق اش را به من بگویید تا بتوانم از شما دفاع کنم!
این تردیدها نه تنها برای ما، بلکه در سطوح مختلف برای همه مردم وجود دارد و ماجرا این است که رسانههای مادر این خصوص نه تنها کاری برای شفافسازی فضای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و... نمیکنند، بلکه خودشان به ابهامات و تردیدها دامن میزنند و آن را بازتولید میکنند. در کنار این نقصان شروع میکنند به بمباران اطلاعات تکراری، منسوخ، چندشآور، متوهمانه و دونکیشوتوار و فکر میکنند کار رسانهای یعنی این! در این فضا مشتت و پرابهام که نه رسانههای ما که در خدمت سیاست انقلاب اسلامی هستند و نه شورای نگهبان منطق سیاسی خود را شفاف میکنند و نه نهادهای سیاسی و اقتصادی دیگر تن به شفافسازی میدهند، طبیعی است که وقتی یک اتفاقی مانند انتخابات بیفتد، مردم و معترضان و... بگویند که جمهوری اسلامی دارد انتخاب را مهندسی میکند! من البته مخالف این دیدگاه هستم و اتفاقاً دشمن دارد برایش مهندسی انتخابات میکند! رسانه ما هم که مدام دارد پاس گل به دشمن میدهد! عدم شفافیت همه این نهادها هم پاس گلی است که به دشمنان داده میشود؛ فلان عملکرد فلان نیروی نظامی و وزیر و قاضی و رئیس قوه و ... پاس گل به دشمن است. نماینده مجلسمان هم که دارد با موگرینی سلفی میگیرد و همه را مضحکه کرده است.
میگویند رسانههای دست انقلابیها و حزباللهیهاست؛ چطور رسانه دست انقلابی و حزباللهی است که نمیتوانیم خیلی از حرفهای امام خمینی(ره) را که بنیانگذار این انقلاب است در رسانههای امروز پخش کنیم؟ پخش بسیاری از رهنمودهای امام امروز در رسانههای ما ممنوع است؛ بخشنامه نکردند، ولی عملا بایکوت و ممنوع است!
برگردیم به همان ادعای اولیه! میگویند رسانههای دست انقلابیها و حزباللهیهاست؛ چطور رسانه دست انقلابی و حزباللهی است که نمیتوانیم خیلی از حرفهای امام خمینی(ره) را که بنیانگذار این انقلاب است در رسانههای امروز پخش کنیم؟ پخش بسیاری از رهنمودهای امام امروز در رسانههای ما ممنوع است؛ بخشنامه نکردند، ولی عملا بایکوت و ممنوع است! مثلاً آخرین پیام مفصل امام قبل از رحلتشان میدانید برای چه کسی بوده است؟ ایشان در اواخر سال ۶۷، یعنی چند ماه قبل از فوتشان، آخرین پیامشان را به روحانیون میدهند که به «منشور روحانیت» معروف است. امروز بسیاری از این حرفها را نمیشود زد. امروز کسی جرأت دارد بگوید حوزه علمیه کجای کار است؟ تکلیف دانشگاههایتان که معلوم است، حوزه علمیه، شما کجا هستید؟ آیا حوزه علمیه پاسخگو است؟
واقعیت این است که حرفهای امام در مورد عدالتطلبی، ظلمستیزی، فقیرنوازی، کوخنشینان و... ممنوع است. حتی در مواردی به گونهای مسخ شدهایم که امروز اگر نامی از کوخنشینان و فقیرنوازی بیاورید، به شما میخندند و به بهانه دیپلماتیک بودن صدای شما را خفه میکنند و مدام از توسعه و پیشرفت حرف میزنند. حتی حیا میکنند، و الا این حرفهای امام را از صحیفهشان در میآوردند و حذف میکردند! اگر چه زمانی حیا نکردند و در خاطراتشان میخوانیم که آن موقع میرفتند پیش امام و میگفتند این حکمت اشتباه است، این کار را نکنید. غالباً اینها خود را خیلی عاقلتر از ولی خدا میدانستند!
با این وضعیت، این افرادی که مدافعان وضع موجود هستند و فرصت تفکر را میسوزانند چهرهای از نظام به مخاطب ارائه میدهند که چهرهای ترسناک، مهیب، کریه و هولآور است. چهرهای که مردم احساس میکنند اگر به آن نزدیک شوند، حقیر میگردند. در این شرایط هم خود این رسانهها مقصرند، هم مسئولان! همه با هم مقصرند و خود اینها برای به زمین کوبیدن این نظام و ارزشهای انقلاب، کاملاً کافی هستند و ما هیچ نیازی به توطئه دشمنان نداریم. یعنی اگر دشمن ما، یک جو عقل داشته باشد، اصلاً نیازی نیست کاری کند. همه در همینجا دست به دست هم دادهاند تا به بدترین وضع ممکن، نظام را به زمین بزنند و کاری میکنند که مردم تا جایی که میتوانند از نظام دور شوند. رفتار مورد پسند این است که حرف نزنید و فقط یک کارمند معمولی باشید؛ مرتب و منظم و شیک و اتو کشیده باشد، همین! و این اوج به ابتذال کشیدن شعارهای شیعه و انقلاب اسلامی است.
حضرت آقا زمانی صحبتی داشتند که مضمونش این بود: دشمن سالهاست به دنبال تغییر رژیم بوده و وقتی به این هدف نرسید، تصمیم گرفت فضا را عوض کند و به دنبال تغییر «رفتار» رژیم رفت. بعد ادامه میدهند که تغییر رفتار رژیم با تغییر خود رژیم هیچ فرقی ندارد!
تغییر رفتار رژیم یعنی دیگر انقلابی عمل نشود. ما هر چه گیر داریم از این است که تلاش شده افراد از انقلابی و عدالتطلب بودن ناامید شوند و استحاله پیدا کنند. استحاله یعنی چه؟ استحاله تبدیل شکل نیست، بلکه تغییر کیفیت است. امروز بواسطه این سیستم سرمایهدارانه و منفعتطلبانه و محافظهکار و رسانههایش کیفیتها عوض شده و ابهام عجیبی به وجود آمده است. به تعبیر بزرگان گویی «حوالت تاریخی» قوم ما این بوده است.
همه اینها را گفتم ولی نه ناامیدم و نه بیانگیزه و اتفاقا به آینده بسیار خوشبینم. وقتی به واقعیتهای میدانی نگاه میکنم فضایی را میبینم که بسیاری از امکانها را پیش پای ما میگذارد. زمانی نسلی که هسته اصلی تفکر شیعی را در خود داشت به شیوهای منحصر به فرد به دست امام(ره) غنیسازی شد و تبدیل به مفهوم و جریانی شد که انقلاب و جنگ را مدیریت کرد و به پیش راند. این فضا هنوز وجود دارد و صورتهای نوتری از این را در بین جوانان انقلابی شاهدیم. این فضا و هسته اصلی تفکر شیعی نمرده است، قرآن جلوی ماست و سر جای خودش هست و تمام این هیاهوها را میتوان با آن سامان داد. این آزمون و خطاهای چهل ساله که در صحنه جمهوری اسلامی دیدیم، هر چند باعث شد این مسیر ۴۰ ساله برای ملت ما اندازه ۴۰۰ سال بگذرد، این حجم انبوه اتفاقات خوب و بدی به صورتی حیرتآور بر ما گذشته است، همه تجربیاتی است که با آن میتوان آینده را ساخت. امروز یک جوان شیعی انقلابی با کولهباری از تجربهها و فهم درست و دقیق از شکستها و آزمون و خطاها، پیچیدگیهای عالم فرهنگ، اقتصاد و سیاست را راحتتر درک میکند و قویتر و پیچیدهتر بار میآید. من به آینده خیلی امیدوارم، نه فقط به نسل انقلابی، بلکه حتی به مردمی که ظاهراً درگیر دغدغههای انقلابی نیستند. این آزمون و خطا در نهایت برای همه ما منافعی داشته و این نافع بودن در آینده خود را نشان میدهد.
باید غیرمحافظهکارانه افق و چشمانداز درست کرد و اجازه نداد ملت در گردوخاک جو سیاسی، سیاستزدگی و همه عفونتهایی که جامعه را گرفته هدف و افق را گم کنند. وقتی این گردوخاکها آرام شوند و بخوابند، افق خودش را نشان میدهد و آبروی کسانی که به آرمانهای انقلاب خیانت میکنند، در یک فضای شفاف و بدون گرد و غبار خود به خود خواهد رفت.
امروزه رشد فکری که مردم ما در این سالها داشتهاند با هیچ دوره دیگری قابل قیاس نیست؛ مردمی که از هر کسی فریب میخوردند و به هر حیلهای از راه به در میشدند، امروز در شرایط دیگری هستند. امروز مردم ما برای فکر کردند و وضعیت کنونی و آیندهشان بانک اطلاعاتی بسیار قویای دارند و ساختارهای غیرمقدسی که مدتها تلاش شده برایشان مصونیت تراشیده شود، به دست همین مردم در حال فروریختن است. ساختارهایی که تا پیش از این کسی جزات نمیکرد به سمتشان برود. امروز پاسخگویی برای حکومت دارد جدی میشود و تفکر در مورد نقصهای قانون اساسی، قوای سهگانه و نحوه برخورد مسئولان با مردم و نقصهایی که در جمهوری اسلامی در طول ۴۰ سال وجود داشته در حال جدی شدن و اصلاح است.
مردم امروز حرکتها و جنیشهای اجتماعی و مردمی را دارند پیگیری و دنبال میکنند سنگ بناهایی در حال شکل گرفتن است که شاید ثمرهاش را ۲۰ سال بعد ببینیم. قرار نیست جمهوری اسلامی فردا از بین برود، تصور ما این است که جمهوری اسلامی ۵۰۰ سال بعد هم ادامه خواهد داشت و در روند خود، به جایگاه آرمانیاش خواهد رسید. معتقدم در این ۴۰ سال بهاندازه صد سال تجربه اندوختیم و چه چیزهایی مه نیاموختیم و چه آزمون و خطاهایی که نکردیم!
البته نباید دونکیشوتوار فکر کنیم که همین فردا قرار است اتفاقاتی آخرالزمانی بیفتد و کارها همان روز درست بشود. به هیچ وجه. همچنان تاولها بیرون خواهد زد و بیماریهایی در راه است. ولی باید به افق نگاه کنیم و آینده را ترسیم کنیم. این خیلی خطرناک است که ما تصویر و امیدی به آینده نداریم. یکی از دلایل ناهنجاریها و قانونشکنیها در جامعه امروز از بابت همین عدم اعتقاد به فرداها و عدم امید به آینده است. یعنی چون نمیدانیم فردا چه خواهد شد، میگوییم امروز را عشق است! این بسیار خطرناک است.
باید غیرمحافظهکارانه افق و چشمانداز درست کرد و اجازه نداد ملت در گردوخاک جو سیاسی، سیاستزدگی و همه عفونتهایی که جامعه را گرفته هدف و افق را گم کنند. وقتی این گردوخاکها آرام شوند و بخوابند، افق خودش را نشان میدهد و آبروی کسانی که به آرمانهای انقلاب خیانت میکنند، در یک فضای شفاف و بدون گرد و غبار خود به خود خواهد رفت. این راه آغاز شده و ما امروز حرفهایی میزنیم که ۲۰ سال پیش اصلا به ذهنمان نمیرسد آنها را مطرح کنیم. امروز اجازه طرح شبهاتی را داریم که ۲۰ سال پیش اصلا اجازه طرحشان را نداشتیم. همه اینها نشان از آیندهای روشن دارد.