به نقل از سایت اخبار رسانه : خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ
ذهنیت عمومی در جامعه ایرانی در بسیاری موارد، از جهات مختلفی یک ذهنیت سردرگم و گاه متناقض است؛ اگر چه، نقصان اصلی در این ذهنیت سردرگم، در سطح «ایجاب» و «اثبات» است، یعنی نمیداند چه میخواهد یا چه چیز را باید بخواهد، با این حال در حوزه نفی و سلب هم به کرّات سردرگم و متناقض جلوه میکند. بر این اساس، ذهنیت عمومی جامعه ایرانی، ذهنیتی است که هم در آنچه میخواهد سردرگم و هم به میزانی کمتر در آنچه که نمیخواهد؛ و بدین ترتیب فاقد توان زمینهسازی برای نقد و نفی وضعیتی است که از آن ناخشنود است و همچنین فاقد قوهای برای ایجاب یا ایجاد فضایی است که مطلوب او است.
این فضای سردرگم و متناقضنما، بویژه در هنگامههای وقوع بحران و مصائب که آدمی را مجبور به انتخاب یک راه مشخص، در کنار راه یا راههای دیگر میکند، بیش از هر زمان دیگری بروز پیدا میکند. در موارد مختلفی، وضعیتهای بحرانی موجود در جامعه ایرانی، علیرغم اینکه ما را با وجود نوعی ساختار بحرانی و سردرگم در جامعه و ناتوانی در مدیریت بحران آگاه ساخته، همچنین راهی را گشوده است که با آن میتوان فهمید که تا چه حد واجد ذهنیت عمومی بحرانزده، سردرگم و متناقض هستیم. سردرگمی سوژههای اجتماعی و فعالان فضای مجازی، مطالباتی که نقدها و مطالباتشان، آن به آن تغییر میکند و در همین راستا کمپینهای مطالبهگرانه متعدد و گاه متناقضی که به راه میاندازند و گاهی عمرشان حتی به یک هفته مطالبهگری مستمر هم نمیرسد و… را باید در راستای وجود همین ذهنیت سردرگم و غیرمنسجم جستجو و فهم کرد. این وضعیت تا حد زیادی تأثیرگذاری نیروهای انتقادی را در جامعه کنونی ایران کاهش داده و شرایط را برای ایجاد انتقادات جدی و مطالبهگریهای غیرمنفعتطلبانه فراهم نکرده است.
بخشی از این تناقضها را میتوان در رویکردهای «یکی به نعل، یکی به میخ»، بر مبنای منطق «هم از توبره، هم از آخور» چهرهها و سلبریتیهای ظاهراً منتقد و حمایتهای هیجانی مخاطبان عام از آنها هم جست. این وجه از سردرگمی و تناقض، مبتنی بر عدم درک صحیح از واقعیتی است که در آن، خودِ منتقد بازتولیدکننده وضعیت موجودی است که خود در حال انتقاد به آن است، زیرا این کار تضمین کننده «توبره» و «آخور» به طور توأمان است. در این میانه سردرگمی مخاطب عمومی هم اجازه درک این وضعیت منفعتطلبانه و نمایشی را به او نمیدهد و او هم با پیروی از همین وضعیت غیرصادقانه که هیچ ربطی به نقد بنیادین وضعیت موجود ندارد، در واقع یاریرسان به حفظ وضعیت موجود میشود. او هم ناخودآگاه و به شکلی مقلدانه، گاه به نعل میزند و گاه به میخ و آنچه در این میانه ثابت و حفظشده باقی میمانند: اولاً اوضاع بحرانی و وضعیت دردناک موجود و ثانیاً همان سردرگمی تکرارشونده در ذهنیت عمومی است.
***
در بحبوحه گزارشهای جورواجور، متناقض و متضاد از وقایع تلخ سیلهای استانهای گلستان و لرستان و خوزستان و… ابتدا ذهنیت عمومی رسانهای بویژه در فضای مجازی این بود که مسئولان باید هر چه سریعتر خود را به مردم برسانند، در کنارشان باشند و حتی مثلاً دستشان را بگیرند و از سیلاب بیرون بکشند و غیره. این مطالبه اگر چه تا حدی میتواند به حق باشد ولی شکلدهنده به یک وضعیت نمادین شد؛ مسئولان دویدند و ما در فضای مجازی با تصاویر نمایشی متعددی از مسئولان «در آب» یا «در گِل» ماندهای مواجه شدیم که از قضا دوربین عکاسی و فیلمبرداری هم در کنارشان بود و این تصاویر را برای همان ذهن سردرگم مطالبهگر آماده میکرد.
در این وضعیت فاز دوم، ذهنیت سردرگم رسانهای جامعه ایرانی شروع به نقد و نفی وضعیتی کرد که تا حد زیادی خودش ساخته بود. به نظر میرسید اساساً کار یک مسئول آن چیزی نبود که ذهنیت عمومی در ابتدا از او میخواست. مسئولان بهتر بود پیشگیری میکردند و حالا کار هماهنگیها و برنامهریزیها و مدیریت بحران پیشآمده را در دستور کار قرار میداند. در تصاویری که مثلاً از استان گلستان منتشر شد، یک شهروند گلستانی به درستی از مسئولان خواهش میکرد که ما اینجا به بیل زدن شما احتیاج نداریم.، خودمان بیل میزنیم و در برابر سیلاب مقاومت میکنید، شما مسئولان به وظایف خود در چنین بحرانی اهتمام داشته باشید و وضعیت کمکرسانی را از بالا، چه بسا از داخل اتاق شیک کاریتان سامان بدهید. به هر حال ذهنیت سردرگم عمومی در این فاز شروع به نقد و تمسخر و نفی رفتارهای نمایشی مسئولان کرده بود و دیدیم که بعد از چند روز از تسلط این فضا، کمتر فیلمهایی از این رفتار نمایشی مسئولان منتشر شد.
بعد از این مرحله نوبت به فاز سوم رسیده بود. در یکی از نقدهای یک مستندساز و اهل رسانه که حضور فعالی هم در مناطق سیلزده داشت شاهد نقدی به یک مسئول دولتی بودیم که از تهران با کت و شلوار رسمی به مناطق سیلزده رفته بود و با مردم درباره وضعیت و مطالباتشان سخن میگفت و از قضا وقتی این فعال رسانهای و مستندساز وقتی که به قول خودش «در حال پرسه زدن» در آن مناطق بوده با این مسئول مواجه میشود و دقیقاً نقدش به او این بود که «در حالی که سپاهیها و روحانیون و مردم در گِل بودند و… این مسئول با یک لباس تر و تمیز و شیک آمده بود در منطقه». به نظر میرسد که فهم این موضوع که هیچکس از یک مسئول نمیخواهد در کار گِل سهیم شود، بلکه همه انتظار دارند مسئول کار مهمی را که بر عهدهاش نهادهاند به «گِلبازی» فرو نکاهد، چندان برای ذهنیت سردرگم عمومی و رسانهای دشوار شده است که اگر هم خودشان بخواهند، نمیتوانند گاه به نعل و گاه به میخ نزنند.
در فاز سوم، ما با پدیدهای مواجه بودیم که در عین بازگشت به مرحله و فاز اول، حالا قصد داشت جمعی بین هر دو فاز ایجاد کند و به مسئولان بگوید هم باید برنامهریزی و مدیریت کنید و هم از گِلبازی فارغ نباشید. یا به تعبیر دیگر در اتاقتان شیک باشید، به منطقه که آمدید با لباس گِلمالی ظاهر شوید. قطعاً مسئولی که مثلاً در یک مأموریت کوتاه برای تهیه گزارش از روند کمکرسانی یا آسیبها و… به منطقه آمده، قرار نیست از دستورالعملی پیروی کند که فضای سردرگم و متناقض رسانهای و عمومی در فضای مجازی به او دیکته میکند. او باید مسئولیتش را انجام دهد و برگردد و کارها را از مرکز دنبال کند و آن کسانی که مسئولیت اجرایی و تخلیله مناطق از گل و لای را به عهده گرفتهاند هم باید کار خودشان را انجام دهند.
لااقل حمیت و پشتکار خود مردم در استان خوزستان برای ساخت یا ترمیم سیلبندها نشان داد که جامعهای که با بحران مواجه است، نیازی به بیلزدن و گِلیشدن مسئولان ندارد، او نیازمند انجام درست مسئولیتهایی است که به مسئولان واگذار شده است. بازگشت و سردرگمی مطالبات فعالان رسانهای و اجتماعی از فاز سوم به فاز اول و بازتولید مدام امر سطحی و ظاهری، نشان از بحران سردرگمی و تناقضی دارد که بیشتر ناشی از تاکید بر نوشتن و گفتن و نمایش دادن مدام، در عوض اندیشیدن به اصل مسئله است. در حالی که نقدهای ریشهای، جدی و بنیادینی به بیفکری و کمکاری مسئولان در زمینه فعالیتشان برای پیگیری و رهایی از وقایع تلخ سیل اخیر در کشور وارد است و در موارد بسیاری هم از سوی فعالان همین عرصهها ارائه شد، ذهنیت رسانهزده، سطحی، سردرگم و متناقض عمومی که در این مورد خاص خود را از رهگذر یک چهره رسانهای بروز داد، تمام لاین نقدهای را به حاشیهای چون «گِلی بودن» یا «گِلی نبودن» مسئولان فرو میکاهد و اصل داستان را رها میکند. این ذهنیت حاضر است یک مسئول رده چندم را که اتفاقاً مسئولیتش هیچ ارتباطی با پیشگیری از سیل، مدیریت بحران و امدادرسانی به سیلزدگان نداشته، را به سیبل انتقادی سطحی تبدیل کند و احتمالاً چند کلیک یا لایک بیشتر بخورد، ولی بر سر یک مطالبه جدی و بنیادین تمرکز و تاکید نکرده و کار را لااقل در یک مورد اصلی و اساسی، با پاسخگویی مسئولان اصلی این قائله مواجه نکند.
این فضای عمومی شبکههای اجتماعی پرطرفدار در این دوره سخت است. ذهنیت عمومی در جامعه ایرانی هنوز فاقد بلوغی است که به اصل موضوع بپردازد، بداند چه میخواهد و چه نمیخواهد، چه را باید نفی و چه چیز را ایجاب کند. این ذهنیت مدام در حال تکرار امور سطحی، فرعی، دستهدوم و غیراصلی است و این راه را برای هرگونه تغییر وضعیت موجود یا سد کرده، یا به تأخیری طولانی انداخته است.