به نقل از سایت اخبار رسانه : خبرگزاری مهر، سرویس فرهنگ: محمد آسیابانی
خبر کوتاه و دهشتناک بود. محمد مرسی در دادگاه غش کرد و جان باخت. او ۱۸ ژوئن، (۲۸ خرداد) بیسروصدا و در حالی که خبرنگاران را از محل دور کرده بودند در قبرستانی در حاشیه قاهره دفن شد. درباره این قبرستان رسانهها نوشتند که در همان محلهای است که یکی از بزرگترین کشتارها در تاریخ معاصر مصر در آن رخ داده است.
این کشتار در تابستان سال ۲۰۱۳، چند هفته بعد از برکناری محمد مرسی از ریاست جمهوری رخ داد. در این واقعه دولت نظامی اسلامگرایانی را که در میدان رابعه در اعتراض به برکناری مرسی تجمع و تحصن کرده بودند، سرکوب و در یک روز نزدیک به هزار نفر از آنان را کشت.
دموکراسی در بند
از کنار درگذشت و تدفین بیسروصدای مرسی نباید به آسانی گذشت. او را با انواع و اقسام بیماری در زندان نگه داشتند و در دادگاه نیز از پشت قفس ناچار به دفاع از خود بود. مگر او جنایتکاری خونخوار بود که محاکمهاش چنین فضایی داشت؟ در روز دادگاه منجر به فوت نیز مرسی ناچار بود از پشت قفس شیشهای با قاضی صحبت کند.
محاکمه مرسی در هنگامهای رخ داد که دیکتاتور ۳۰ ساله مصر حسنی مبارک با آن همه خیانت به اسلام و مردم مصر، پس از سقوطش وضعیتی به مراتب بهتر داشت و اکنون نیز معلوم نیست که در بیمارستان است یا زندان؟ اصولاً شاید او اکنون در نقطهای از مصر مشغول تفریح باشد! الله اعلم
محمد مرسی نخستین رئیس جمهوری مصر بود که در یک انتخابات کاملاً دموکراتیک و با رأی مستقیم مردم انتخاب شد و هولناکی ماجرای وفات نابهنگام (و شاید هم کشته شدنش) او در همینجاست. او از اعضای اخوان المسلمین و رییس حزب عدالت و آزادی بود و خاکسپاری بی سر و صدای او در اصل خاکسپاری بیسروصدای مفاهیم «آزادی» و «عدالت» در مصر است. زمانی که مردم مصر او را در سال ۲۰۱۲ به ریاست جمهوری خود برگزیدند، هراس بیسابقهای در وجود مسئولان رژیم صهیونیستی افتاد، چرا که به هر حال مرسی و حماس یک خاستگاه فکری داشتند، هرچند که بعدها زمان ثابت کرد که برنامههای مرسی چندان در جهت خواستههای حماس نبود.
آنها توانایی پاسداشت از دموکراسیشان را نداشتند
اعتراضات و نافرمانیهای مدنی که مردم مصر از ژانویه ۲۰۱۱ آغاز کره بودند پس از مدت کوتاهی بدل به سرچشمهای برای انقلاب شد و در نهایت با ریخته شدن خونهایی افق انقلاب به پیروزی رسید و حسنی مبارک دیکتاتور سه دههای مصر در فوریه ۲۰۱۱ استعفا داد.
مردم سرمست از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۱۲ به شخصیتی رای دادند که هرچند تحصیلکرده غرب بود و از آمریکا مدرک دکتری خود را گرفت و سالها نیز در این کشور به تدریس در دانشگاه اشتغال داشت، اما اسلامگرایی برجسته بود و خود و خانوادهاش از حافظان قرآن بودند. این در صورتی بود که عمرو موسی، دبیرکل پیشین اتحادیه عرب که یکی از رقبای محمد مرسی بود در کمپینهای انتخاباتی خود معمولاً «مست» حاضر میشد و رسوایی به بار میآورد. مرسی هرچند که در غرب درس خوانده و زندگی کرده بود اما مانند دیگر سیاستمداران مصری غربزده نبود.
پس از پیروزی مرسی عموم رسانههای مصری کودتایی خاموش را بر علیه او به راه انداختند. اقتصاد مصر در دوران سه دهه زمامداری حسنی مبارک، به شدت سقوط کرده بود و تا زمان در دست گرفتن پست ریاست جمهوری توسط مرسی بیش از ۵۰ درصد مردم مصر در فقر کامل (با روزی دو دلار) زندگی میکردند. آمار بیکاری در دوران حسنی مبارک نیز نزدیک به دو میلیون نفر برآورد میشد. آمار فحشا در مصر نیز بسیار بالا بود. این در صورتی بود که خانواده ریاست جمهوری (که تفاوتی با سلطنت نداشت) و اطرافیان به طرزی افسانهای زندگی میکردند. صدای مردم عادی نیز هیچگاه در رسانههایی که عمدتاً در اختیار سرمایهداران وابسته به حکومت بودند، شنیده نمیشد.
مرسی کشوری با اقتصاد ویران را تحویل گرفت، البته مردم عادی که سالها تحقیر شده و گرسنه نگاه داشته شدند، این پست را به او تحویل دادند. او نمیتوانست یک شبه معجزه کرده و ۳۰ سال ویرانی را درست کند و البته او مانند برخی دیگر از سیاستمداران خاورمیانه پیش از انتخاباتها «ادعای بهبود اوضاع در عرض ۱۰۰ روز» را نیز نداشت؛ اما رسانههای مصری که وابستگیهای پیشین را حفظ کرده بودند، جنگی تمام عیار را با این اسلام گرای متخصص آغاز کردند.
غربزدگان مصری و چهرههای وابستهای چون محمد البرادعی (مدیر کل سابق آژانس بینالمللی انرژی اتمی) نیز از این فرصت نهایت سوءاستفاده را کردند و با راه انداختن جنبشهایی چون «تمرد» و بحرانهای اقتصادی ساختگی، نگذاشتند تا مرسی برنامههای خود را پیش ببرد.
متاسفانه رسانههای مصری در تحمیق مردم زجرکشیده مصر موفق بودند. مردم مصر نتوانستند از دموکراسی خود حفاظت کنند و ژنرال عبدالفتاح السیسی با کودتایی دموکراسی را در بند کرد. عجیب آنکه او در انتخابات زودهنگام بعدی نیز کاندید شد و مانند حسنی مبارک نزدیک به ۱۰۰ آرا را به خود اختصاص داد.
مرسی هر که بود و هر برنامهای که داشت، مردم مصر در فضایی کاملاً آزاد و در یک انتخاباتی کاملاً واقعی، خودشان او را انتخاب کرده بودند. آنها باید پای انتخابشان و پای دموکراسیشان - که با خون دل به دست آورده بودند – میایستادند که این کار را نکردند. آنها گول رسانهها را خوردند و قافیه را به قدرت قلم باختند. آنها نباید میباختند، آنها نباید از زمین مسابقه بیرون میآمدند. آنها دیگر چه زمانی میتوانند دوباره به زمین بازگردند و اینبار دیکتاتوری دیگر (السیسی) را که گویا خواب ریاست جمهوری چند دههای دیده است، ساقط کنند؟ آنها چه مفت دموکراسی را باختند!