به نقل از سایت اخبار رسانه : خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ- علیرضا جباری دارستانی
زندگی روزمره ما آکنده از عناصری تکرارشونده و کلیشهای هستند که امکان شکلگیری استروتایپها (تفکرات قالبی) درباره ما را فراهم میکنند؛ تفکرات قالبیای که از طریق تحمیل عناصر تکرارشونده به همه اعضای یک گروه، گسترش مییابد و در ادامه، شکلهای اغراقآمیز، تحقیرکننده و البته «خرد کننده» به خود میگیرند. این فرایند بویژه در زمانه تخصصگراییهای ناشی از الگوهای صنعتیشدن جهان و نظام بوروکراتیک در حاشیه مناصب شغلی و کارمندوارگی در حیات اجتماعی کنونی بسیار قابل توجه است. مثلا بارها دیده شده که برخی شغلها و مناصب و مشغولیتها به شکلی قالبی و اغراقگونه تفسیر میشوند تا دستمایه تحقیر قرار گیرند؛ این فرایند نهایتا به برساختن استروتایپهایی میانجامد که با حفظ شرایط کنونی، تا حد زیادی طبیعی و قهری به نظر میرسد.
استروتایپ «راننده تاکسی» را در نظر بگیرد و همه جوکها و لطیفههایی که درباره آنها ساخته میشود: این «تحلیلگران مسائل مهم سیاسی در کف خیابان، البته با شیوهای موهوم»! یا مثلا کارگران زحمتکش شهرداریها را، که اگر فقط یک روز اعتصاب کرده و دست از کار بکشند، کلیت آنچه ما «محیط زندگی» مینامید، از شدت تعفن غیرقابل تحمل میشود! تا همین چند سال پیش آنها در فرهنگ عمومی جامعه ایرانی به عنوان «سپور» و حتی «آشغالی» متعین شده و شغل دشوار و مهمشان به استروتایپی تحقیرآمیز در حد «فحش» بدل شده بود. چنین تصورات قالبیای هنوز هم به طور کامل از ذهنیت اعضای جامعه ایرانی حذف نشده و حتی در اشکال جدیدی در حال بازتولید است. تفکرات قالبی در خصوص اقوام و قومیتهای مختلف کشور، در خصوص مهاجران افغانستانی، یا پاکستانی، درباره اعراب و... انواع دیگری از این وضعیت را برملا میکنند که از جهاتی بسیار تاسفبار است. اما هدف از این نوشته، تاکید بر این تاسفبرانگیزی وضعیت فرهنگ عمومی در جامعه ایرانی نیست. امروز روز خبرنگار است و اشاره نهایی این نوشته به جایی دیگر!
به بحث تفکرات کلیشهای و استروتایپها برگردیم؛ اینکه بسیاری از استروتایپها بیوجه ساخته نمیشوند، حرف درستی است؛ دلایلی برای ظهور بسیاری از استروتایپها وجود دارد و البته مقاومتهایی از درون هم. در بسیاری مواقع، دعوا بیشتر بر سر «تعمیم» استروتایپهاست و همین موضوع، تقابل درونی موجود در این گروهها را به مسئلهای مهم بدل میکند. به مثال راننده تاکسی برگردیم؛ فرض کنید یک یا چند (دهها، صدها و حتی هزاران) راننده تاکسی بر اثر تخریب و تحقیری که از ساخت استروتایپ «تحلیلگر آبکی مسائل مهم سیاسی» متحمل شدهاند، دست به مقاومتی درونی میزنند و نه تنها از هرگونه اظهارنظر و ارائه تحلیل آبکی اجتناب میکنند، بلکه وقتی در بین همکاران و مسافران لب باز میکند، آنها را به مطالعه دقیق و یافتن بنیادها و شواهد متقن عقلانی برای سخنانشان دعوت میکنند.
نمونههای این رانندگان تاکسی زیادند، ولی تحت سیطره یک هژمونی قالبی رایج و البته ناخواسته در حال خرد شدن و حذف هستند. احتمالا احساس درونی چنین رانندگانی «بودن در میان جمعی» است که جزئی از آن محسوب نمیشوند، عناصری که مدام و به شیوههای مختلف از آن جمع و جمعیت طرد میشوند و همواره دچار نوعی احساس جداافتادگی و تنهایی در دل یک گروه هستند که با قدرتی باورنکردنی به تجربه درونی «حذف شدن» اعضای نامتجانس خود دامن میزند.
اتفاقی که در حال رخ دادن است، چنین چیزی است: ماشین استروتایپها با قدرتی خردکننده بر بدن اقلیت ناموزون و متمایز و تنهامانده در گروهها میراند، خشک و تر را میسوزاند و صدایشان این خرد و له شدن هم به جایی نمیرسد؛ نه به همگروهیها و همصنفها، نه به برسازندگان همان ماشین استروتایپها! تنها چیزی که حس میشود، تحقیر، خردشدن و حدف شدن است. همه این احساسات بین گروههایی که در این سالها قربانی تفکرات قالبی بودهاند مشترک است؛ از کارگران شهرداری و کارگران فصلی که صبحها دور میدانهای شهر منتظر مینشینند تا کسی آنها را به کاری بگمارد، بگیرید تا اعضای اقوام مختلفی مانند بلوچها و لرها و مهاجران افغانستانی و پاکستانی و عرب و... . در همه این گروهها، فارغ از ویژگیهای عمومیتیافته در میان عدهایشان، پارهای از اعضا هستند که با ماشین استروتایپها در حال له و حذف شدن هستند!
خب که چه؟ اینها چه ربطی به «روز خبرنگار» دارد؟ فرض کنید برای همه گروهها و شغلهایی که در بالا مورد اشاره قرار گرفتند «مناسبت» و «روز ملی» و «روز بزرگداشت» و... تعیین کنند. مناسبتها و روزهایی که تعیین آنها، در واقع تلاشی است برای زدودن انواع و اقسام همان استروتایپها، تفکرات قالبی و از این نظر ارائه تعریف و تعیین حد و مرزهایی مشخص (بازتعریف) عناصر اصیل آن گروهها، مشاغل و... . به عبارت دیگر این روزهای مناسبتی تلاشی برای زدودن تکرارها و کلیشههایی است که حول آن گروه خاص شکل گرفته؛ نوعی بازنگری و تعمق بیشتر با هدف بازیابی هویتها و ماهیتهای مغفولمانده و دیده نشده در زیر خروارها کلیشه و تکرار قالبی! زور بزرگداشت «فلان» باید چنین ویژگیای داشته باشد و در این بین، خود اعضای اصناف «بزرگ داشته شده»، بیشتر از هر کسی، هر نهادی، هر جریانی و... توان چنین بازنگری و بازاندیشیای را خواهند داشت و این تنها راهی است که با آن میتوان در یک حرکت جمعی همه انگها و برچسبها، همه انواع استروتایپها و تصورات قالبی و... را برای همیشه از پیکره این گروه خاص شست و زدود و به فرایند خرد و له شدن اعضای متمایز گروه پایان داد! اما چگونه؟
اگر آن راننده تاکسی که کمتر درباره هر موضوعی سخن میگوید، مگر اینکه در خصوص آن موضوع مطالعه و تحقیق کرده باشد، بازنمایی اصیلتری از یک راننده تاکسی باشد، آیا نباید در روز «بزرگداشت راننده تاکسیها» صدای او، دغدغههایش و همه آنچه او مدتها قصد داشته به دیگر رانندگان تاکسی القا کند را شنید و به نحو انتقادی به رفتار کلیشهای و تودهای گروه تاکسیداران نگریست و احیانا به آن رفتارها پایان داد؟ آیا این چیزی غیر از بازنگری در امری است که تلاش میشود تصورات قالبی را با «مناسبت» و «بزرگداشت» از آن زدود؟ به نظر میرسد این تمایز، این تشخص و فردانیت، این استقلال، این شرافت و مقاومت برای تبدیل نشده به تودههای قالبی و... همواره چیزی است که باید در همه بزرگداشتها/ مناسبتها/روزهای ملی و جهانی و چه و چه مورد توجه گروههایی قرار بگیرند که در مقام ابژه مناسبت پیدا کردهاند یا بزرگ داشته شدهاند!
فردا روز خبرنگار است؛ انواع و اقسام تصورات قالبی درباره خبرنگاران فعال در جامعه ایرانی ایجاد شده که بسیاری از آنها هیچ دلیلی نداشتهاند جز خود رفتار اهالی خبر و رسانه. پیشنهاد نگارنده به عنوان یک همصنفی این است: امسال به هیچ همکار خبرنگاری که در شکل دادن به استروتایپهای مبتذل و تصورات قالبی دور از شرافت درباره ما، ذهنیت عمومی جامعه را یاری داده است، تبریک نگوییم و تنها این روز را به کسانی تبریک بگوییم که صدای خرد شدن استخوانشان زیر چرخهای ماشین پیشرونده تصورات قالبی برساخته شده از این صنف در حال خرد شدن است؛ کسانی که در اقلیتی رو به زوال قرار دارند، اما قلمشان نشانهای از اصالت، شرف و مقاومت در برابر «شبیه به همگان شدن» دارد.
بر این مبنا، من فقط این روز را به کسانی تبریک میگویم که به خاطر قطع نشدن فرایند ارسال یا تقدیم «کارت هدیه» از طرف نهادهای فعال در حوزه مربوطهشان ساکت نمیشوند!
فقط به کسانی تبریک میگویم که برای حفظ موقعیت شغلیشان، حفاظت از شرافت قلمشان را از یاد نمیبرند!
فقط به کسانی تبریک میگویم که برای ریپرتاژ رفتن و طرفداری از اشخاص، سیاستها و رویدادهایی وقیحانهای که برای دیده شدن هیچ راهی جز ارسال هدیه به اهالی رسانه ندارند، مرزهای وقاحت را جابهجا نمیکنند!
فقط به کسانی تبریک میگویم که در رقابتهای مبتذل با دیگر اهالی رسانه برای برخورداری هر چه بیشتر از امکانات نهادی-دولتی سر و دست نمیشکنند!
فقط به کسانی تبریک میگویم که تریبون رسانهای که در اختیارشان قرار داده شده را به محل پرزنت و پرموت مشتی مسئول تشنه دیدهشدن، سلبریتی دوزاری با ژستهای «نکش مرگ ما»، اصطلاحا متفکر و نویسنده و شاعر تازه به دوران رسیدهی کتابساز، و به طور کلی کسانی که اگر پاپاراتزیهای رسانهای را نداشتند، کسی آنها را به اسفال اعضایش هم نمیگرفت، تبدیل نمیکنند.
فقط به کسانی تبریک میگویم که برای خاطر چند کلیک بیشتر یک تولید رسانهای، جدیت را فدای ابتذال نمیکنند.
و در نهایت این روز را فقط به کسانی تبریک میگویم که «حرف مردم»، این ولینعمتان، صاحبان انقلاب و همه چیزهایی که این مسندها و مناصب و تریبونها و... را برای رسانهایها ایجاد کرد، در مطالب و تولیدات رسانهایشان بسیار بسیار بیشتر از حرف مسئولانی باشد که هر چه دارند از مردم دارند.
هیچ ایرادی ندارد اگر تعداد کسانی که میخواهم به آنها تبریک بگویم اندک بوده! حتی هیچ ایرادی ندارد میزان استروتایپهای ساخته شده از صنف خبرنگاران فعال در رسانههای دوران ما به اندازه کثرت برسازندگانش در داخل همین رسانهها باشد؛ مسئله مهمتر این است که «بزرگداشت خبرنگار»، اگر معنایی داشته باشد، صرفا به خاطر حضور و کیفیت کار همان عده قلیل و انگشتشماری است که تجسم واقعی شرافت قلم و تنها لایقان بزرگداشت و تبرک عرصه آگاهیبخشیاند. «روز خبرنگار فقط بر آنها مبارک!»
* عنوان متن وام گرفته از شعر مشهور علیرضا قزوه در برهه حوادث سال 88 است که با نام «سلام بر همه الا بر انقلابفروش» معروف شد.