به نقل از سایت اخبار رسانه : خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: داود ملکی صیدآبادی داستاننویس و مدرس داستاننویسی در یادداشتی که درباره وضعیت فعلی روزنامهها و مطبوعات کشور نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به انتقاد و گلایه از رویه فعلی در زمینه پرداخت به ادبیات و فرهنگ در بسیاری از روزنامههای کشور پرداخته است.
ملکی ضمن اشاره به اینکه صفحات اکثر روزنامههای کشور پر از اخبار سیاسی و اجتماعی ناراحتکننده و پرداخت به موضوعات غیرانسانی شده، بر این نکته تاکید میکند که چند صفحهای هم که بهعنوان صفحات فرهنگی و هنری در روزنامهها منتشر میشوند به کتابها یا فیلمهای افرادی که مورد حمایت این روزنامهها هستند، اختصاص پیدا میکند و در واقع رسالت فرهنگی و هنری مطبوعات در حالت فعلی رعایت نمیشود.
این داستاننویس همچنین سر پیکان انتقاد را به سمت برخی از اهالی مطبوعات که از نبود آزادی بیان گلایه دارند، گرفته و میگوید باعث و بانی چنین وضعی همین افرادی هستند که امروز از نبود آزادی مطبوعاتی گلایه دارند.
در ادامه مشروح این یادداشت را با عنوان «در خدمت و خیانت روزنامهها» میخوانیم:
توجه داشته باشید اولین نوشته ارنست همینگون در سال ۱۹۱۶ در یک نشریه چاپ شد. اولین اثر داستانی گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۴۷ در روزنامه «ال اسپکتادور» منتشر شد. جان آپدایک میگوید: در واقع کار من بهعنوان نویسنده از نظر خودم، در یکی از روزنامههای ژوئن ۱۹۵۴ آغاز شد. روزی که نامهای از دفتر مجله بدستم رسید. آنها مطلبم را پذیرفته بودند چاپ کنند. اولین مطالب جوج اورول هم در سال ۱۹۲۸ در روزنامه لوموند به چاپ رسید.
در یک نگاه میدانی به چگونگی مطرح شدن آثار ادبی که اساس ایجاد فضای تفکر و تعمق عمومی است، به یک عنوان مشترک، وسیع- از منظر تنوع فرم اما با یک هدف واحد- و همهگیر میرسیم وآن رسانه است.
در حقیقت وقتی این تاریخچهها و زندگینامهها را مطالعه میکنیم، میبینیم در هر برهه از زمان این نشریات خصوص روزنامهها بودهاند که هنرمندان را به جامعه معرفی کرده و باعث ایجاد ارتباط بین جامعه و آثار یک نویسنده شدهاند. البته این برداشت فقط با این بررسیها نیست که حاصل میشود بلکه منطقاً نشریات بهعنوان یک رسانه بهدلیل اینکه با جامعه مخاطب گستردهای روبروست به مراتب میتواند نشانگر آثار هنرمندانی باشد که شاید در آیندهای نه چندان دور بتوانند به نویسندهای بزرگ تبدیل شوند. و صد البته اصالت فعالیت نشریات این است.
شاید خیلیها هنوز یادشان نرفته که تا همین ده دوازده سال پیش روزنامههای خودمان هم داستان منتشر میکردند- به شکلهای پاورقی، تک ستونه، سریالی یا هر عنوان دیگری- اما این رسم که به نوعی رسالت رسانه است، چندی است ورافتاده و فضای آن به اخبار و رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اغلب تکراری اختصاص داده شده که متاسفانه بسیار هم فراگیر هستند. این روزها بسیار مقالاتی میخوانیم که دائماً به چرائی حال احتضار گونه ادبیات در کشورمان میپردازند که هرکدام هم به نکاتی اشاره کرده و میکنند؛ اما یکی از مولفههای مهم در تبیین هنر ادبیات در سطح جامعه و به تبع آن بالا بردن سطح شعور و دانش اجتماعی، که این وسط غافل مانده همین فضایی است که قبلا رسانهها خرج ادبیات میکرده اند و حالا نه!
متأسفانه اگر بخواهیم با این مؤلفه به روزنامهها و نشریات نگاه کنیم، آن چیزی که دیده میشود فرآیندی بسیار متفاوت و مغایر با این وظیفه است. در واقع در جامعه امروز ما آنچه که از نشریات باقی مانده یکسری ورقهای سیاه شده بیادبیات است که هر کدام به نوعی دستآویزی برای کنشهای سیاسی، عقیدتی و گروهها، احزاب و هزار موضوع، غیر از حوزه ادبیات هستند که مطالبشان مطالب روزمره، کم محتوا و زودگذر است و صرفاً جنبه خبررسانی دارند.
اما نشریات وظیفه و رسالت بزرگتری به عهده دارند. این رسانه رسانهای است که میتواند پل قدرتمند ارتباط هنر ادبیات و سطوح مختلف اجتماع باشد. پلی که نه برای گروه، دسته و نگاه خاصی فقط کار کند و آثار غالباً بیمحتوای و صرفاً فرمایستی آنها را تبلیغ کنند، بلکه گردانندگان آن بایسته است که با ذهنی آزاد از هرگونه وابستگی و در عین حال نگاه کمتر مادی حاصل از فروش، به دنبال معرفی نویسندگان خلاق و توانمند باشند که فضائی برای نشان دادن آثار خود را ندارند اما واقعاً محلی برای توجه دارند.
باید این اصل را در نظر داشت که اگر مدیران بسیاری از نشریات، دم از فقر آزادی بیان میزنند، قسمت عمده این ضربه را بیشتر خودشان به خودشان زدهاند و این ضربه به مراتب با پایین آوردن ذائقه مخاطبین به مردم مهلکتر بوده است. این عزیزان که بیشترشان هم از قبل تجربه، اطلاعات و علاقه کافی و وافی هم نسبت به فعالیتهای رسانهای نداشتهاند، با مهیا کردن شرایط انتشار نشریه خود که غالبا هم واسطهای این مجوزها را اخذ کردهاند تصور میکنند که حالا هر چه را بخواهند و مصلحت خودشان باشد، میتوانند در نشریات ممتبوع خود منتشر کنند، فارغ از اصالت و رسالت کاری که بر عهده گرفتهاند. حکایتشان شده حکایت راننده تاکسی که تاکسی را از دولت که دستگاه عمومی است، دریافت کرده اما گزینشی مسافر سوار میکند. بنزین دولتی میگیرد، لاستیک دولتی میگیرد اما فقط مسافران خاص نظر خود را جابجا میکند و هیچکس هم نیست که بگوید خر شما به چند؟
اما این گفتمان فقط صرف ایجاد تلنگری است به دوستان که فکر نکنند کسی نفهمید! فکر نکنند که روزنامه جای هر مطلب زرد با تاریخ مصرف کوتاه مدت است که با ایجاد شانتاژ خبری هم بخواهند تیراژش را بالا ببرند. شما وظیفه دارید، شما مسئولیت دارید، نسبت به مردم، نویسندگان و شعرا و حتی آیندگان و باید که پاسخ بدهید چرا ادبیات نه؟ آیا هنر فقط نشاندادن چهره سینما و هنرپیشگان است؟ آیا اخبار فقط سینما و تاتر مهم است؟ آنها که زاده ادبیات هستند! آیا ادبیات فقط صرفا رپرتاژ دو یا سه خبر کوتاه و یا معرفی داستان نویسندههای خاص مد نظر گروههای هم حزبی خاص خودتان است؟ جواب این سوال را اگر جویا شویم ادعایی جز خدمت نیست اما این خدمتی است که صرف خیانت میشود. خیانتی ناخواسته و شاید هم... که باعث جدایی مردم و عرصه هنر میشود. این مقال از این باب مطرح شد که شاید تلنگری باشد برای اهل رسانه که از فضای مسموم سیاسی و اجتماعی سیاست زده بیرون بیایند، نگاهشان را به سمت حرکت عمیق در پرداختن به ایجاد فضای تضارب آرائ و اندیشه در مردم ببرند و بدینوسیله خدمتی کنند به هنر و جامعه خود!