به نقل از سایت اخبار رسانه : به گزارش خبرنگار مهر، خوب یا بد، دیگر از دیوارهای بلند بر گرد زندگی خصوصی افراد خبری نیست و تنها با اشارهای میتوان به حریم شخصی افراد شناختهشده یا ناشناس سرک کشید، آنها را قضاوت کرد، از غم و شادیشان باخبر شد و خلاصه صرفنظر از اینکه چه میزان از نمایش زندگی آنها در فضای مجازی حقیقی است، در متن زندگی آنها حضور یافت.
این زیست مجازی نوپدید، سبک زندگی بسیاری از انسانهای پیرامون ماست که فارغ از فقر و دارایی نهتنها خود را برای دیگران بازنمایی میکنند، بلکه گاه دست به انتشار مطالبی میزنند که شاید رسانهها از آنها غافل مانده باشند. شماری دیگر که نظارهگر این نمایشاند گاه از افشاگریهای آنها به وجد میآیند، گاه خشمگین میشوند و گاهی خود یا جامعهشان را نکوهش میکنند. هر چند این واکنشها دوام چندانی ندارند و به واسطه آن نمیتوانند بر لایههای عمیق اجتماعی تاثیری داشته باشند، اما به هر روی بخشی از زیست روزمره بسیاری از ما را شکل میدهند.
در گفتوگو با «مهدی محسنیان راد» به زیست مجازی نوپدید ایرانیان پرداختهایم. او در سال ۱۳۷۴ به عضویت هیات علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) درآمد و در سال ۱۳۹۱ درجه استادی را دریافت کرد. نظریه «بازار پیام» محسنیان راد نخستینبار در کنفرانس انجمن بینالمللی تحقیق در ارتباط جمعی در بوداپست ارائه و پس از آن به زبانهای فارسی، انگلیسی و عربی منتشر شده است.
شما در نظریهای با عنوان «اکوسیستم ارتباطی» به شیوههای انتشار پیام در اکوسیستمهای مختلف ارتباطی پرداختهاید. نمایشی شدن زندگی روزمره در فضای مجازی را بر اساس این نظریه چطور ارزیابی میکنید؟
اکوسیستم ارتباطی سال ۲۰۱۸ به عنوان یک ایده در بیرون از ایران به چاپ رسید. در این ایده چنین مطرح شده است که همانطور که اکوسیستم هند تابع سه عامل انرژی، ارگانیک و ماده است و در این کشور درختان برگهای خیلی بزرگی دارند یا سیستم جانواران آن با آلاسکا متفاوت است؛ در اکوسیستم ارتباطاتی نیز جهان همین روند را طی میکند و این سه عنصر با هم در تعاملاند.
در اکوسیستم ارتباطی «انرژی» همان باید و نبایدهای ارتباطی یا هنجارها است. قوانین نوشته و نانوشتهای که ارتباطات ما را مدیریت میکند. از جمله «شروع ملاقات با سلام کردن در فرهنگ ایرانی که در فرهنگ آمریکایی وجود ندارد»، «توقیف گسترده روزنامهها در دورهای از مدیریت کشور»، «در انحصار دولت بودن رادیو و تلویزیون طبق قانون اساسی کشور»، «نمایش فیلمهای صرفا ایرانی در سینماهای کشور»، «تدابیر عجیب و غریبی که مثلا مادرشوهر و عروس طی سالیان برای روابط خود آموختهاند» و دیگر قوانین نوشته و نانوشته از این دست که همه اینها اکوسیستم ارتباطی جامعه ایران معاصر را تشکیل میدهند.
یک عامل دیگر، عامل «ماده» است. ماده در اکوسیستم ارتباطی یعنی تمامی امکانات ارتباطاتی که یک جامعه از آن برخوردار است. درآمد حاصل از نفت این توانایی را ایجاد کرد که بیشتر ایرانیها بتوانند تلفن هوشمند داشته باشند. بیشتر مردم در ایران توانستند [برای نیاز یا برای چشم و همچشمی] تلویزیونهای قدیمی را کنار بگذارند و تلویزیونهای مسطح بخرند. «ماده» تمامی تکنولوژیهایی است که افراد از آنها استفاده میکنند. مثل تمام دیشهایی که برای دریافت شبکههای ماهوارهای نصب میشوند.
ملتهای مختلف بدون مداخله دولتها و بدون مداخله پروپاگانداهای سیاسی، دینی و مذهبی به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و این امر سبب خواهد شد که ضمن نمود عجیب نسبیت در فرهنگها، انسانهای کره زمین بتوانند تفاوتها و مشابهتهای یکدیگر را به صورت شفافتر درک کنند
این نظریه میگوید که در گذشته مخاطبان رسانهها «توده» بودند. وقتی از «mass media» سخن میگفتیم مقصود این بود که مخاطبان رسانهها شکل تودهای داشتند. الان بیش از یک دهه است که «mass media»ها دارند به سمت مرگ پیش میروند. یعنی دیگر تودهای مخاطب در مقابل یک ابزار ارتباطاتی مثل تلویزیون نیستند. این مساله قبلا هم پیشبینی شده بود. مکلوهان در آخرین کتاب قبل از مرگش این را گفته بود. من هم در سال ۲۰۰۱ در کنفرانس بوداپست این را پیشبینی کردم که در «بازار پیام» عمر «mass media» رو به پایان است.
طبق این نظریه ملتهای مختلف بدون مداخله دولتها و بدون مداخله پروپاگانداهای سیاسی، دینی و مذهبی به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و این امر سبب خواهد شد که ضمن نمود عجیب نسبیت در فرهنگها، انسانهای کره زمین بتوانند تفاوتها و مشابهتهای یکدیگر را به صورت شفافتر درک کنند.
اکنون در فضای مجازی پیامهای خاصی mass (همگانی٫ همرسانی) میشوند. مثلا عکس یک فیش نجومی به عنوان یک پیام mass میشود و حتی ممکن است چنین پیامی خیلی بیشتر از پیامی که رسانههای رسمی در اینباره منتشر میکنند mass شود. بنابراین اکنون در یک اکوسیستم ارتباطی خاص، یکسری پیام هستند که شکل توده به خود میگیرند و فراتر میروند. اما در عین حال در مقدمه بازار با کلی پیام مواجهایم. یکی از پیامها همان است که شما میگویید. در شبکههای اجتماعی پیامهای مختلف و متوعی رد و بدل میشوند. گاهی موجی راه میافتد و دوباره فروکش میکند. با این توضیح، میبینیم که هیچ اتفاق مهمی در شبکههای اجتماعی نمیافتد.
موضوع مورد بحث شما یعنی «نمایشی شدن زندگی روزمره» در واقع همان اصطلاحی است که رسانهها بعد از به نمایش درآمدن فیلم «رهگذران پاریس» برادران لومیر به کار گرفتند. اساسا فکر میکنم چون یک پدیده جدید در فضای مجازی در حال شکل گرفتن است و آن انبوه پیامی که مخاطب امروز با آن مواجه است را نسل گذشته نداشتند، این موضوع زیادتر به چشم میآید. نسل گذشته فقط دو کانال تلویزیون در اختیار داشتند که در معرض آن بودند در حالی که الان همه در معرض انبوه پیام هستند.
شما در نظریه اکوسیستم ارتباطی بحثی با عنوان «نابرابری رسانهای» را هم مطرح میکنید. آیا نابرابری رسانهای میتواند در نمایشی شدن زندگی در فضای مجازی موثر باشد؟
در واقع نمایش آنچه ابتدال خوانده میشود در فضای مجازی امری طبیعی است. بحث این است که در گذشته دیوار خانهها بلند بود و هر کسی نمیتوانست حریم خصوصی افراد را ببیند. الان این دیوار در حال کوتاه شدن و حوزههای شخصی در حال عمومی شدن است
میتواند درست باشد، اما میتواند به این اندازه که شما میگویید هم با اهمیت نباشد. چون در کشورهایی که انحصار رادیو تلویزیون را نداریم نیز با پدیده نمایش زندگی روزمره در فضای مجازی مواجهایم. چیزی که قبلا نبوده. این مساله یک موج جهانی است و مساله خاصی به وجود نیامده است. شما اگر به یکی از گورستانهای متروکه تهران بروید، میبینید که طبقه مرفه وجه اشتراک عجیبی دارند. میبینید که در تصاویر رنگ و رو رفتهای که بر سر مزار افراد است؛ همه مردان فوت شده ساعت مچی را زیر چانه خودشان گذاشته و عکس گرفتهاند و اصطلاحا به آن پز میدهند. امروزه ما با دیدن این تصاویر تعجب میکنیم اما در آن زمان «ساعت» شاخصی برای نمایش رفاه و طبقه اجتماعی بود. این که انسان با ابزار جدید احساس فخر میکند و برایش تازگی دارد، امر تازهای نیست. مدتی که بگذرد تازگی خود را از دست میدهد. شاید بیکارانی از سر تفنن به آن بپردازند.
بیکاران؟!
بله بیکاران. قصد توهین ندارم. مثل مادربزرگهایی که صبح تا شب را در کنار پنجره سپری میکردند. الان هم افرادی که احساس میکنند کاری ندارند بیشتر اوقات خود را در شبکههای اجتماعی سپری میکنند. پس به نظر من اتفاق خاصی رخ نداده است. چیزی جایگزین چیز دیگری شده است.
یعنی نمایش مبتذل از زندگی روزمره در شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام امری طبیعی است؟
این که انسان با ابزار جدید احساس فخر میکند و برایش تازگی دارد، امر تازهای نیست. مدتی که بگذرد تازگی خود را از دست میدهد. شاید بیکارانی از سر تفنن به آن بپردازند
از کدام ابتذال صحبت میکنید؟
اینکه مثلا نمایش وجوهی از زندگی مصرفی در شبکههای اجتماعی همگانی شود که نمایش آن نه ضروریتی دارد نه سودی!
در واقع نمایش آنچه ابتدال خوانده میشود در فضای مجازی امری طبیعی است. بحث این است که در گذشته دیوار خانهها بلند بود و هر کسی نمیتوانست حریم خصوصی افراد را ببیند. الان این دیوار در حال کوتاه شدن و حوزههای شخصی در حال عمومی شدن است. ممکن است در مواردی از این نمایشها تقلیدهایی هم رخ بدهد، اما باید توجه داشت که تاثیرپذیری از شبکههای اجتماعی تابعی از میزان تحصیلات، فهم اجتماعی و فرهنگ افراد است.
در پایان اگر نکتهای هست بفرمایید.
پیش از اینکه نگران یا خوشحال باشیم که در شبکههای اجتماعی چه میگذرد، باید بدانیم که خوشحالی از سانسور نشدن اخبار و افشاگریهایی که در شبکههای مجازی میشود، فایدهای ندارد، زیرا افشاگری باید توسط روزنامهنگاران متخصص انجام شود. حتی نمیتوان به این افراد عنوان «شهروند خبرنگار» را اطلاق کرد. زیرا شهروند خبرنگار یک فرد عامی نیست. او یک روزنامهنگار زبده است که خودش خبر تهیه میکند و به سازمانها و رسانههای خبری میفروشد.