به نقل از سایت اخبار رسانه : خبرگزاری مهر- گروه فرهنگی
در جریان جنگ جهانی دوم، یک افسر آلمانی از کارگاه نقاشی پیکاسو در پاریس بازدید کرد. در آنجا به تابلوی «گرونیکا» برخورد کرد و از آشوب نوگرایانهای که در آن بود به شدت یکه خورد. از پیکاسو پرسید: این کار شماست؟ و پیکاسو پاسخ داد: خیر،کار شماست..
کنایهای به وضعیتی که آلمانها برای آن روز اروپا به وجود آورده بودند و تاثیر آن بر وضعیت همه مردمان، که حالا اینجا از یک نقاشی بیرون زده بود.
دیروز وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در توئیتی رندانه از ۵ قسمت ابتدایی مجموعه پایتخت تقدیر میکند و به طور تلویحی به فصل ششم سریال طعنهای میزند. او وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران است و در خوشبینانهترین حالت یکی از سه مقام بلندبالای کنترل و هدایت فرهنگ در جامعه ایران.
این اولین واکنش رسمی بزرگترین نهاد فرهنگی کشور به سریال پرماجرا و جنجالی پایتخت است. اما واکنشهای غیررسمی به این مجموعه از قسمتهای میانی پایتخت اوج گرفت و در قسمتهای پایانی ماجرا شدت گرفت. فصل مشترک انتقادات به فصل ششم پایتخت به تصویر غیرواقعی و در عین حال غیراخلاقی سریال از فرهنگ عمومی جامعه برمیگردد. اینکه در سریال همه دروغگو شدهاند، کوچکترها با بزرگترها بد و تحقیرآمیز برخورد میکنند؛ همه به دنبال منفعت شخصی خودشان هستند؛ از هیچ تلاشی برای دستیابی به هدف خاصی که معمولا شخصی و انفرادی است مضایقه نمیکنند و در نهایت اینکه همه پایتختیها که در فصلهای پیشین خاطره خوشی از مهربانی؛ همیاری و همگرایی آنها با خانواده و جامعه محل زندگی خود وجود داشت حالا تبدیل به موجوداتی غیرقابل تحمل شدهاند که با هیچ معیار اخلاقی و اجتماعی خاصی به دل نمینشینند. آدمهایی که به فردیت محض رسیدهاند، کاملا اتمیزه شدهاند و این داستان تمایلات فردگرایانه آنهاست که پایههای پیشرویی سریال را میسازد و قصههای فقصل ششم را میسازد.
جدا از اینکه سریال در مجموعه ششم ساختار کیفی به شدت پایینی دارد و جدا از اینکه شیطنتهای واضح مغز سازنده سریال در انتقامگیری از برخی از موارد خاص و متلکپراکنی به برخی مفاهیم و مصادیق کاملا واضح و مشخص است؛ اما ما حالا در مواجهه با سریال پایتخت با یک سوال اساسی، مهم و حیاتی برای زندگی اجتماعی دهه ۹۰ ایرانیها روبرو هستیم: اگر دوز اغراقآمیز موقعیتساز فردگرایی شخصیتهای «پایتخت ۶» را به تناسب تمایز واقعیت و داستان به موقعیتهای واقعی کاهش دهیم و زندگی آدمهای پایتخت را با آدمهای پیرامونمان مقایسه کنیم و اگر خوشخیالیهای رسمی و و کارتابلی را کنار بگذاریم آیا با جامعهای جز آنچه پایتخت روایت میکند در سالهای جاری روبرو بودهایم؟
پاسخ به این سوال ما را ما در معرض سه سوءتفاهم یا نکته اساسی در مطالعه نسبت پایتخت با فرهنگ عمومی امروز جامعه مان مواجه میکند. به آنها میپردازیم.
اول اینکه همه انتقاداتی که در تمام این روزها به پایتخت شده است با خطر تعویق رسیدگی به این فردگرایی همه گیر و در حال گسترش روبروست. بسیار ساده است که دوباره انتقادات از پایتخت را با شعارهای دهان پرکن اخلاقی جواب دهیم و دوباره برای هزارمین بار تکرار کنیم که جامعه ما؛ جامعهای اخلاقی، دلنشین و پر از زیباییهای نادیده است و پایتخت فقط بدیها را دیده است و با اصطلاح محبوب مدیران فرهنگی در تمام سالهای اخیر سیاهنمایی کرده است. تذکری به مدیران صداوسیما بدهیم؛ اسنادی از مراوده مالی محسن تنابنده با یکی از بدنامهای عرصه تجاری فرهنگ بلافاصله بعد از آخرین قسمت منتشر کنیم و دوباره رسیدگی به این که بالاخره آمارهای وحشتناک فردگرایی و آسیبهای اجتماعی در جامعه ایرانی واقعی است یا خیر را به تعویق بیندازیم و هشدارهایی حتی نازلی مانند پایتخت را نادیده بگیریم و زندگیمان را ادامه دهیم در انتظار فاجعهای که دیگر پایتخت و غیر پایتخت نمیشناسد.آیا همین زمان انتشار مرادوات مالی پایتخت با یکی از متهمین عرصههای مالی نشانی از این وضعیتی که پایتخت تصور میکند نیست؟
دومین سوءتفاهم؛ ندیدن نقش همه آنهایی است که امروز در قالب منتقد مثلا منصف پایتخت فرو رفتهاند و خیال میکنند که نقششان در به وجود آوردن وضعیتی که پایتخت نمایش میدهد با ژستهای انتقادی قابل فراموش است. خیر! همه مدیران فرهنگی تمام این سالها که وظیفه تنظیف و تنظیم روابط اخلاقی فرهنگی جامعه را بر عهده داشتهاند مثلا جناب وزیر ارشاد امروز باید به جای انتقادات طعنهآمیز و رندانه از پایتخت خود را در جایگاه یک متهم واقعی بدانند که حالا به هشداری کج و معوج به نام پایتخت رسیدهاند و شاید الان وقت خوبی باشد برای آنها که پاسخ دهند که آنها در تمام این سالها چه کار کردهاند و با اصلیترین وظیفه قانونی و شرعی آنها که اخلاقیتر کردن فرهنگ اجتماعی ایران بوده است چهگونه مواجه شدهاند که سریال شیرین و دلچسبی مانند پایتخت که چیزی در حدود ده سال سعی میکرد؛ این کجرفتاریها را به حداقل نمایشیاش تقلیل دهد و بیشتر از زییابیها صحبت کند هم با چنین وضع مفتضحی افتاده است.
اما سومین سوءتفاهم موردنظر ما امروز به وضعیتی برمیگردد که سازندگان پایتخت تلاش پنهان فراوانی برای جاانداختن این گزاره انجام میدهند که ما صدای فروخفته و فراموش شده جامعهای هستیم که حالا در رسانه سفارشدهنده سریال هم سانسور میشویم؛ صدای مردم هستیم که روزگاری چنین نمایش میدادیم و روزگاری اینچنین. واقعیت ایناست که پایتخت به دلیل ساده بیمایه بودن و نداشتن صلاحیتهای مسئولیتساز لازم برای قضاوت اخلاقی( مثلا اینکه در رقابت بین دو کفه سنگین جذابیت و اخلاق؛ حالا به انتخاب جذابیت روی آوردهاند؛ یا اینکه همواره سعی ) شرایط لازم برای گرفتن ژست قهرمانانه در شرایط فعلی جامعه ما را ندارند. پس بنابراین بهتر است به نقش هشدار غیرعامدانه خود راضی شوند و تصور نکنند که پایتخت در موقعیت فعلی میتواند نقش یک مصلح اخلاقی هشداردهنده را پیدا کند. چنانچه پایتخت در روزگار نمایش شیرینش میتوانست پرچمدار اخللاق اجتماعی در جامعه در حال خطر ایران باشد؛ اما امروز چنین ادعای به دلیل بیدقتیهای فراوان پایتخت در نمایش آدمها، سردرگمی و نامعلومی کاری که خودشان در حال انجام هستند و نهایتا به جهت مسئله بسیار مهم انباشته شدن از حاشیههای فرامتنی گزنده سازندگان نمیتواند چنین ادعایی داشته باشد. پایتخت خود یکی از محصولات دورانی است که توصیف میکند.
در نهایت باید تکرار کرد کرد که پایتخت اگر چه در پنج فصل گذشته با نگاهی کارکردگرایانه کاملا در قامتی متفاوت با فصل ششم آن قرار میگیرد و در حال دعوت ما به زندگی بهتری بود که با هزاران شرایط و اما و اگر در یک جامعه کوچک قابلتحقق بود؛ اما واقعا از این باب که پایتخت( البته ندانسته و فکر میکنم غیرعامدانه) حالا به تصویر تلختری از جامعه ایران که بنابرمدعای خیلیها تصویر واقعیتری نیز هست نزدیک شده است قابل انتقاد است؟ شاید صرفا به جهت ملامت از بین بردن یکی از نوستالژیهای دلپذیر دوران جوانی ما.پایتخت البته تا دلتان بخواهد مشکلات بنیادین دیگر دارد؛ چنانچه گفته شد بیمایه و در مواقعی هرز ساخته شده است و در مجموع بازی خطرناکی با یکی از خوشترین خاطرههای تصویری ایرانیان آغاز کرده است اما آنچه که امروز در انتقاد از پایتخت گفته میشود به نظر گزافه میآید. به ابتدای متن برمیگردیم؛ سازندگان پایتخت البته آنقدر باهوش نیستند اما به راحتی میتوانند همان جواب پیکاسو به افسر آلمانی را تکرار کننند: آیا این پایتخت را شما ساختهاید؟ خیر کار شماست؛ آقای وزیر و همه مسئولین فرهنگی دیگر که در تمام این سالها به اتمیزه شدت و فردگرایی بیحد و حصر جامعه ایران واکنشی نشان ندادید؛ در مواجهه با پایتختهای دیگر از انگ سیاهنمایی استفاده کردید؛ هیچ تلاشی در جهت دگرگون کردن این وضعیت انجام ندادهاید و حالا اگر چه با اغراق اما با وضعی مشابه شدهاید که دوباره میتوانید با انتخاب شعارهای اخلاقی دهان پرکن رسیدگی به آن را به تعویق بیندازید. سالهاست مشغول این کار هستنید.