به نقل از سایت اخبار رسانه : به گزارش خبرنگار مهر، جنگ بوسنی و هرزگوین با صربها در سال ۱۹۹۲ شروع شد و در آن جنایات مهلکی علیه مسلمانان صورت گرفت. یکی از این جنایتهاقتلعام سربرنیتسا است. منطقهای که از طرف سازمان ملل منطقه امن معرفی شد و وقتی مسلمانان به آن منطقه پناه بردند، به اشغال صربها درآمد و باعث قتلعام هشت هزار مسلمان در کمتر از یک هفته شد. حالا اما فعالان صلح و حقوق بشر از تمام دنیا برای گرامیداشت کشتههای این جنایت، مسیری ۱۰۰ کیلومتری موسوم به «جاده مرگ» را به سمت سربرنیتسا، پیاده طی میکنند که به «مارش میرا» معروف است.
عدهای از هموطنان ما هم در دو سال گذشته به طور مستقل در این راهپیمایی شرکت کردهاند. یکی از شرکت کنندگان این راهپیمایی معصومه صفائیراد هستند که سفرنامه خود به بوسنی و ماجرای مارش میرا را تحت عنوان «به صرف قهوه و پیتا» به تازگی منتشر کرده است. با او درباره ماجراهای بوسنی و کتابش گفتم کرده ایم.
- از اینجا شروع کنیم که چرا بوسنی جنگ شد؟ دلیل قتلعام مسلمانان چی بود؟ نسل جدید ایرانیها اطلاعات زیادی از ماجراهای بوسنی و جنگش ندارند
این مطلب بسیار گسترده است و من در سطح متوسطی صحبت خواهم کرد. همانطور که من در مقدمه کتاب هم گفته ام، متولد دهه هفتاد هستم و جنگ بوسنی مصادف با سال تولدم بوده. عمده مردم ما در دهه هفتاد به خاطر اخبار، تصاویر تلویزیونی که از جنگ بوسنی پخش میشده و یا برنامههای مساجد برای جمعآوری کمک به بوسنی از آن خبر داشتهاند. من هم به طبع سنم اصلاً با این تصاویر رو به رو نشده بودم. بعد که ما بزرگتر شدیم دیگر هیچ خبری از این مسائل نبود و ما چیزی از بوسنی نمیشنیدیم. به همین خاطر من اطلاعاتم راجع به بوسنی صفر بود و چیزی از جنگ آن نمیدانستم.تا اینکه در سالهای اخیر من خیلی اتفاقی مجموعهای از کتابهایی که راجع بوسنی چاپ شده بود را خواندم. کتابهای «لبخند من انتقام من است»، «کارت پستالهایی از گور» و «خداحافظ سارایوو» سه کتابی بود که من به ترتیب خواندم. برای من خیلی عجیب بود که همچین جنایتی را نشنیده بودم. من شخصاً به مسائل تاریخی و جنگهای جهانی خیلی علاقهمندم و مطالعه دارم اما با این حال تا قبل از مطالعه این سه کتاب، از جنگ بوسنی چیزی نمیدانستم. جنگ بوسنی خیلی سبیه به نسلکشیهایی بود که در تاریخ ذکر شده اما هیچ خبری از آن نیست. این هیچی که عرض میکنم به نسبت اخبار و فیلمها و روایاتی است که از جنگ جهانی وجود دارد. خلاصه به دنبال معدود مستنندها و کتابهایی که در این زمینه بود رفتم و علاقهمند شدم و جستوجو کردم تا اینکه امکان سفر به بوسنی برایم فراهم شد و از نزدیک باآن آشنا شدم.
چیزی که در این جنگ برای من ویژهتر بود، نسلکشی مسلمانان بود. برداشت من این است که چون قربانیها مسلمان بودند، نسبت به آن سکوت شد. یعنی اگر مسلمان نبودند جامعه جهانی بیشتر به آن میپرداخت.
بوسنی تنها کشور اروپاییست که مسلمانان بومی دارد و مسلمانان آن مهاجر نیستند. بعد از فروپاشی یوگسلاوی، کشورهای منطقه بالکان یکی یکی اعلام استقلال میکنند. بوسنی هم استقلال خودش را اعلام میکند اما چند روز بعد آن صربستان، برای تحقق رؤیای «صربستان بزرگ» به بوسنی حمله میکند. قالب جمعیت بوسنی را مسلمانان تشکیل میدهند اما قومیتهای مختلف اعم از صربها، کروات در آن منطقه زندگی تنگاتنگی دارند. صربستان به بوسنی حمله میکند و صربهای بوسنی را علیه مسلمانان تهییج میکند. در واقع همسایهها را به جان هم میاندازند. صربها با صربستان متحد میشوند و کرواتها هم از جانب کرواسی حمایت میشوند، اما مسلمانها برادرخواندهای ندارند که به آنها کمک کنند. البته کشورهایی مثل عربستان و ترکیه کمکهای کمی در حد کمکهای غذایی داشتهاند ولی خب حمایتی صورت نمیگرفته. مردم بوسنی تقریباً تجربه جنگ نداشته اند و نظامیان کشورشان هم صرب بوده اند. تنها کشوری که کمک تسلیحاتی میکند، مستشار میفرستد و آموزش نظامی میدهد، ایران بودهاست.
- پس در واقع یک جنگ داخلی بودهاست؟
چیزی که سعی دارند بگویند این است که مسئله اختلاف قومی بوده اما نمیشود مسلمان بودن اینها را نادیده گرفت. صربها معتقدند خودشان از نژاد اسلاو هستند و روسیه اصلاً به سبب همین نزدیکی نژادی در این جنگ از آنها حمایت میکرده است. مسلمانان را هم از اقوام ترک عثمانی میدانند و اعتقاد دارند مهاجم هستند و سرزمینشان را تصرف کردهاند پس باید برچیده بشوند.
اتفاق دردناکی که راجع به همین مسئله در این جنگ افتاد تجاوز سازمان یافته و گستردهی سربازان صرب به زنان مسلمان بوده است. تجاوز که معمولاً در هر جنگی هست اما این اتفاق متمایز است چون به قصد پاکسازی نژادی بوده است. صربها میخواستند زنان مسلمان بچههای صرب به دنیا بیاورند. صربها زنان را بعد از تجاوز برای چند ماه در اردوگاه نگه میداشتند تا مطمئن شوند بچه به دنیا میآید. این تجاوز در طی سه ساله جنگ رخ داد.
- ۱۱ جولای چه اتفاقی افتاده است؟ قصهی «مسیر مرگ» چیست؟
این اتفاق مربوط به ۱۱ جولای ۱۹۹۵ است. یعنی اواخر جنگ. سازمان ملل برای جلوگیری از جنگ منطقه بوسنی را تحریم تسلیحاتی میکند که به طبع آن واردات سلاح ممنوع میشود. البته صربها و کرواتها که به واسطه یروسیه و کرواسی تسلیحات میگرفتند و تأمین بودند، فقط مسلمانها در این میان بی سلاح ماندند. روز ۱۱ جولای عقبهی چند روزه دارد. در آن زمان به شهرهای مسلمان نشین بوسنی حمله می شده اما سربرنیتسا منطقه امن بوده است که مسلمانها از شهرهای دیگر آنجا جمع میشدند. بعلاوه اینکه حمایت سازمان ملل را داشته است. مسلمانان در سربرنیتسا جمع میشوند و سربازان صلح هلندی سازمان ملل در بدو ورود سلاحهای آنها رامی گرفتند چون منطقه امن بوده است. تعداد مسلمانان در سربرنیتسا بالا بوده است. رهبر صربها وارد سربرنیتسا میشود و آن طور که منقول است سربازان سازمان ملل شهر را تحویل صربها میدهند. آنها هم زنها را از شهر خالی میکنند و مردها را قتل عام میکنند.
عدهای از مسلمانهای سربرنیتسا که قبل از قتلعام متوجه این توطئه میشوند از سربرنیتسا فرار میکنند و از راه جنگلی به اولین شهر مسلمان نشین بعدی به نام «نذوک» میروند. عدهی کمی از اینها به نذوک می رسند و خیلی از آنها در مسیر کشته میشوند. کسانی که در سربرنیتسا بودهاند را در محدودهای قتل عام میکنند.
حال این مسیری که مسلمانان از سربرنیتسا تا نذوک طی کردهاند را جاده مرگ مینامند.
اما در این راهپیمایی مسیر عکس این جاده را طی میکنند یعنی از نذوک به سربرنیتسا میروند و به آن جادهی زندگی میگویند. این جاده حدوداً ۱۱۰ کیلومتر است که از ۸ ام تا ۱۱ جولای طی میشود. روز یازدهم جولای هم در پوتوچاوی، که تبدیل به قبرستان بزرگی شده است، مراسمی برگزار میشود. در ورودی پوتوچاوی سنگی هست که روی آن نوشته شده ۸۳۷۲ نفر در یک روز اینجا کشته شدهاند. همهی سنگ قبرها هم عمدتاً یک تاریخ دارد که برای همین ۱۱ جولای است.
- این راهپیمایی تحت حمایت است یا کاملاً خودجوش و مردمی است؟ چه نهاد بینالمللی این را سازماندهی کرده؟ اثری از یونسکو یا سازمان ملل هست؟
خیلی دقیق اطلاعی ندارم اما این مسئله اینقدرها هم نمیتواند خودجوش باشد چون بوسنیاییها انقدر قدرت ندارند. بهرحال در کشوری زندگی میکنند که قومیتهای مختلف دارد و نمیتوانند به راحتی راجع به کشتار مسلمانها حرف بزنند. مسلماً یک حمایت جهانی پشتشان هست.
این را هم عرض کنم که این جنگ با وساطت آمریکا تموم شد. صربستان حمایت روسیه را داشته و آمریکا هم به طبع چون با روسیه جنگ دارد، طرف مسلمانان را میگیرد. آمریکا حتماً منافعی داشته که واسط شده است. آمریکا هنوز هم هوای بوسنیاییها را دارد. مثلاً پیشرفتهترین مرکز تشخیص هویت جهان در بوسنی است که توسط آمریکا پرورش یافتهاست.
تصور بوسنیایی از آمریکا با تصور ما از آمریکا متفاوت است، بوسنیاییها از امریکاییها به خوبی یاد میکنند.
ما در روزهای پیادهروی طبعاً با صربها هم برخورد داشته ایم اما آنها نگاههای سنگینی داشتند و اینطور نبود که این راهپیمایی برایشان مسئلهای نداشته باشد. من فشاری را حس نکردم اما نمیدانم پشت پرده چه اتفاقی میافتد.
- شرکت کنندههای این راهپیمایی از چه طیف انسانهایی هستند؟ از چه کشورهایی بیشتر در این پیادهروی حضور داشتند؟ فقط مسلمانها بودند؟
یکی از مطالبی که من در کتابم بیشتر به آنها خواهم پرداختم برخورد با بقیه شرکت کنندگان بود.
من خیلی تلاش کردم با آنها ارتباط بگیرم. آنها عمدتاً اروپایی هستند و مسلمانهای ترکیه یا بوسنیاییهایی که مهاجرت کردهاند و به کشور بازگشته اند. در زمان این جنگ، بوسنیاییها به کشورهای مختلف مهاجرت کردند که مقصد بیشتر آنها ترکیه بوده است. من با یک خانمی صحبت کردم که سوئیس زندگی میکرد اما کودکیاش را در زمان جنگ گذرانده و خانوادهاش را از دست دادها است. در اروپا صلحطلبی خیلی تبلیغ میشود و رایج است. نسبت به ما ایرانیها و شیعیان تفکری وجود دارد که فکر میکنند ما دائماً برای تبلیغ و گسترش تشیع آنجا هستیم و دغدغه صلح و مردم بوسنی را نداریم. لفظ صلح برای این راهپیمایی بسیار مهم است. برای ما اما این راهپیمایی از آن جهت مفید است، که ایرانی که سالها پیش به اربعین رفتهاند دوباره ادغام کنند علاقه بوسنیایی به ترکها و آمریکاییها بیشتر از ایرانیان است. نسل قدیمی تر بوسنی ایرانیها را میشناسند اما جوانان آن اصلاً ایرانیها را نمیشناسند.
- نوع برخورد بوسنیاییها با ایرانیها چطور بود؟ فرقی با رفتارشان با اروپاییها داشت یا عادی بود؟ از کشورهای عربی شرکت کننده بود؟
چون جولای فصل توریستی است من اعراب توریست در سارایوو دیدم اما در راهپیمایی به آن صورت کسی از اعراب را ندیدم. ایرانیها را به طور ویژهای دوست نداشتند. من هم در سطح شهر به تفاوت برخورد آنها دقت نکردم و تجربه متفاوتی در ذهنم نمانده.
- بنظرتان برد رسانهای مارش میرا چقدر بوده؟ چقدر تحت پوشش خبری قرار گرفت و مردم از آن با خبر شدند؟ در ایران که اصلاً پررنگ نبود اما در سطح دنیا شناخته شده هست یا همچنان دیده نمیشود؟
قطعاً انقدر که باید، شنیده نمیشود. عجیب بودن این جنگ برای من این است که جنگ بوسنی برای ۲۵ سل پیش است و خیلی جدید است و این طرز کشتار برای قرون وسطی نیست. رسانه در این جنگ به خوبی حضور داشته و عکسها و فیلمهای زیادی از این جنگ موجود هست اما هیچ خاصیتی نداشته و مردم این کشور را نجات نداده. البته اگر همین انتشار اندک هم نبود معلوم نیست چه اتفاق بدتری رخ میداد ولی بهرحال سه سال این جنگ در حضور رسانهها طول کشیده.
از رسانه به صورت هدفمند استفاده میکنند. همین الان هم گفته میشود خاخامهای یهودی در این راهپیمایی شرکت میکنند برای اینکه گریزی به هولوکاست بزنند. میبینید؟ اگر رسانهای میکنند هم به نفع خودشان از آن استفاده میکنند.
- شما ردپایی از اسرائیل یا یهود در این جنگ دیدهاید؟
من چیزی از یهودیها یا اسرائیلیها نشنیدم. اما اینکه من نشنیدهام دلیل بر این نمیشود که حضور نداشته باشند. البته ماجرای حضور این خاخام یهودی معروف بود و من قبل از سفر هم آن را شنیده بودم. در یکی از مراسمات ۱۱ جولای در ارامگاه پوتوچاری یک خاخام یهودی سخنرانی کرد. اما در نهایت این قیاس میان نسلکشی مسلمانان و هولوکاست انجام میشود و یهودیها به نوعی ابراز همدردی میکنند.
- بنظر شما این راهپیمایی اثرگذار است؟ یا صرفاً برای زنده نگهداشتن یاد این فاجعه است؟
ما در ایران در جامعهای زندگی میکنیم که یکسری قواعد نهادینه شده دارد. مثلاً نسل جدید ما، همچنان تصوری از هشت سال جنگ دارند، نه به خوبی بزرگترها. در بوسنی اصلاً چنین فضایی نیست. در آن کشور این سه قومی که با هم جنگیدند در حال حاضر با هم زندگی میکنند و اینطور نیست که صبح تا شب رسانه ملیشان در رابطه با جنگ و کشتار صحبت کند. در کتاب تاریخشان به این نوع قتلعام اشارهای نمیشود، چیزی را ذکر نمیکنند که به اختلافشان دامن بزنند. نسل جدید بوسنیاییها انگار در بیخبری به سر میبرند. پس قطعاً این راهپیمایی برای بوسنیاییها ارزشمند است. ما این را با آرمانها خودمان میسنجیم و ممکن است فکر کنیم مثل آئینهای نمادین ماست، اما در بوسنی حفظ این مراسم بسیار سخت و ارزشمند است.
-راجع به کتاب «به صرف قهوه و پیتا» بفرمائید.
کتاب من شرح سفر ده روزهام به بوسنی است که سه روز از این ده روز مختص مارش میرا است. در واقع این کتاب سفرنامه بوسنی است نه شرح مارشمیرا. این کتاب بخشهای مختلف دارد بر اساس شهرهایی که ما سفر کردیم که یک بخش آن هم مارش میراست. این کتاب شامل شرح مکانها و اشخاص است و برایم خیلی مهم بود و با توجه به اینکه مسائل مربوط به جنگ و قتلعام، مسائل سنگینی بود و بار زیادی بر دوش کتاب وارد کرد، اما تلاشم این بود که از بخشهای متفاوت دیگر، لطافت قلم، عکس و چیزهای دیگر کمک بگیرم تا توازن ایجاد شود. به صرف قهوه و پیتا، مرثیه نامه جنگ بوسنی نیست، سفرنامه بوسنی است!
مسئله دیگری که من در تحقیقاتم به آن رسیدهام این است که ما در بوسنی شهید ایرانی داریم و این خیلی برای شخص من ارزشمند بود. بوسنیاییهایی که از شهدای ایرانی با خبر هستند خیلی به آنها احترام میگذارند. الان در محل شهادت دو شهید ما در بوسنی، یادمانی ایجاد کردهاند. شهید رسول حیدری که ملایر دفن هستند، یادبودی در محل شهادتشان نصب شده و برای شهید نواب که در گلزار شهدای قم آرمیدهاند، یک آبخوری در محل شهادتشان بنا کردهاند. و البته یک خیابان در منطقه خوب را به نام شهدای ما نامگذاری کردهاند و شهیدان ما برایشان بسیار ارزشمند هستند.
آنها باور دارند مستشاران ایرانی فقط برای کمک به مسلمانان در جنگ حضور داشتهاند.
- شما چگونه با مارش میرا آشنا شدید؟ سفرتان وابسته به نهاد خاصی بود یا مستقل سفر کردید؟
انقدر مطالب مرتبط با بوسنی کم هست که شما اگر بخواهید با بوسنی آشنا شوید با مارش میرا هم آشنا میشوید. من به واسطهی دوستانم با گروه تازه تاسیسی مواجه شدم که سال ۹۶ پزشکان بدون مرز و عدهای از فعالان فرهنگی را به بوسنی برده بودند. من تلاشم را کردم تا سال ۹۷ با این گروه همراه شوم به همین خاطر رزومه فعالیتهای فرهنگی خودم را فرستادم تا این گروه دلیلی برای حضور من داشته باشد. البته این گروه کاملاً مردمی بود و صرفاً مدیریت سفر را به واسطهی آشنایی قبلی با محیط بوسنیز و مارش میرا به عهده داشت. تمامی هزینه سفر به عهده خودمان بود. سال ۹۷ سی نفر از ایران در مارش میرا شرکت کردند که سال بعد به دلیل قیمت بالای ارز فقط حدود ۱۰ نفر برای شرکت در مارش راهی بوسنی شدند.