کودک‌کالایی و روایت نان‌آوران مدرن/اعجوبه‌های دوران سرمایه‌داری

به نقل از سایت اخبار رسانه :   

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ- مهدی تکلو

انسان مدرن در سلطه‌ی ساختارها و نظام‌های کلان گرفتار، تأثیرپذیر و محکوم به انفعال است. افراد اندکی می‌توانند ساختارهای صلب جامعه را به انقیاد خویش درآورده و آن‌ها را دست خوش تغییرات کنند. در حقیقت ساختارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، رسانه‌ها و فضای مجازی انسان را زنجیر و احاطه کرده‌اند. این توصیف کوتاه، وجه اشتراک افراد جامعه‌ی مدرن و از قضا عامل یکسان‌شدگی آن‌هاست؛ همگی از آن جهت که معمولی، روزمره و «عارضی» هستیم، به هم شبیه‌ایم. و در نتیجه، ارزش‌های فردگرایانه تنها حول قضیه‌ی تمایز و تفاوت صورت‌بندی می شوند. احساس «هویت» و فردیت نیز، دقیقاً از آنجایی شکل می‌گیرد که انسان می‌خواهد چیزی غیر از دیگران باشد و به عبارتی، تنها راه خلاصی از ننگِ «شبیه دیگران بودن» تلاش برای «شبیه دیگران نبودن» است.

اما تفاوت به تنهایی نمی‌تواند نتیجه‌بخش باشد. جامعه مدرن را می‌توان با سه مشخصه‌ی «تفاوت»، «جلب توجه» و «منفعت‌طلبی» نشانه‌گذاری کرد؛ در این سازمان اخلاقی، انسان موفق کسی است که اولاً متمایز و خارق‌العاده باشد، از سرزمین انسان‌های یکنواخت و تکراری کوچ کرده و در طرفی دیگر بایستد، ثانیاً بتواند با این تفاوت و تمایز، توجه و تشویق دیگران را برانگیزاند و ثالثاً قادر باشد از این طریق خلق ثروت کند. از این رو به طرز شگفت‌آوری، ما با استحاله، ابتذال و تحریف مفهوم «استعداد»، معاصر و هم دوران شده ایم؛ دوران «عصر جدیدها» و «اعجوبه ها»، دوران سلطنت «رکوردهای گینسی» و بیشترین و عجیب‌ترین‌ها و دوران «جذب فالوور به هر قیمتی».

استعدادهای زندگی مدرن، لزوماً ناظر به نیازهای اصیل جامعه و کمال فردی و جمعی انسان تعریف نمی‌شوند. رسانه کسانی را که بیش از دیگران خیره‌کننده و محیرالعقول باشند، مستعد و موفق معرفی می‌کند. پیرمردی که با ریش‌های بلندش، اجسام سنگین را بلند می کند، مردی که یک تلویزیون را روی دندان بالا نگه می‌دارد و کارگر پیری که پایتخت بورکینافاسو، آنگولا و کامرون را می‌داند (شما نمی‌دانید؟ متأسفم!)، قهرمان‌های نظام ارزش‌گذاری این روزگارند. این مسابقه اما به رده‌سنی خاصی محدود نمی شود. همه، حتی کودکان هم محکوم به رقابت‌اند. کودکان عجیب و متفاوت و یا به بیان صدا و سیمایی «اعجوبه‌ها»، همین که بتوانند کارهایی فراتر از سن‌شان انجام بدهند، سوژه‌های مناسبی برای سرِ زبان‌ها افتادن هستند.

آرات حسینی نمونه شاخص این پدیده است. پسر ۶ ساله ای که امروز بیش از ۴ میلیون فالوور در اینستاگرام جذب کرده، از چند ماهگی تحت تمرین‌های فیزیکی پدر قرار گرفته است. حرکات خارق‌العاده‌ی او و ویدئوهای تعجب‌برانگیزش به ویژه پس از اجرای نمایش در برنامه‌ی استعدادیابی چینی به خوبی مورد اقبال قرار گرفته و توجه سلبریتی‌های اروپایی و آمریکایی را نیز جلب کرده است. او امروز در آکادمی لیورپول تمرین می‌کند. در یک جمله، آرات امروز به معنای حقیقی کلمه معروف است. او سلبریتی است و میتوان از نام «آرات» به عنوان یک برند یاد کرد. همان‌گونه که محسن رجب‌پور (تهیه‌کننده کارهای سید حامد محمودزاده) برندِ «حامد همایون» را متعلق به خود می‌دانست. بی آنکه مشخص باشد آیا بدن ورزیده و شکم شش‌تکه‌ی او محصول برنامه‌ی فشرده پدر از چندماهگی است یا واقعاً آرات یک نمونه نادر و متفاوت است.

صفحه آرات در اینستاگرام که سرعت رشد بالایی دارد، توسط ادمین‌های خبره مدیریت می‌شود. اما آنچه که می‌تواند حساسیت‌برانگیز باشد، درآمد روزانه‌ی این صفحه از تبلیغات است. این کودک خردسال جملات سفارشی پدر (یا سرمایه گذار) را تکرار و محصولات و صفحات مشتری‌ها را با زبان کودکانه اش تبلیغ می‌کند. آرات علاوه بر اینکه باید فشارهای جسمی و روانی ورزش حرفه‌ای و دوری از مادر را تحمل کند، امروز نان‌آور خانه شده و از این منظر واقعاً کودک متفاوتی است! به هر روی مسائل نگران‌کننده‌تری نیز در میان است که تا کنون شفاف نشده است؛ اینکه آیا پدر آرات، برندِ «آرات» را به سرمایه‌گذارها فروخته است؟ اینکه آیا آرات بی‌آن که بداند متعهد به قرارداد کاری شده است؟ آیا آرات هیچ‌گاه تحت تزریق یا مصرف مکمل‌های هورمونی قرار نگرفته است؟ اینکه آیا آرات می‌تواند در سال‌های آینده مختارانه زندگی‌اش را در مسیری متفاوت انتخاب کند؟ و در آخر اینکه اگر آرات، واقعاً یک استعداد بلامنازع است، چرا هزینه‌های زندگی او و خانواده‌اش به جای تبلیغات اینستاگرامی از طریق اسپانسرهای معتبر تأمین نمی‌شود؟

مسأله نگارنده اما تنها آرات بماهو آرات نیست. مسأله‌ی اساسی، شکل‌گیری جریانی است که به تقلید از او گریبان‌گیر کودکان ایرانی است. باید پذیرفت که این تجارت امتحان خودش را به خوبی پس داده و ترویج الگوی آراتی سبب شده که به جز او کودکان دیگری چون آراد، آرشام، ارسلان، ارشیا، آیلین، آدرینا و دست کم ده نمونه‌ی دیگر از کودکانی که با رویای آرات شدن، با انجام فعالیت‌های شاذ، در اینستاگرام بازدیدهای چندهزارتایی داشته باشند؛ کودک یک‌ساله‌ای که هنوز زبان مادری را نیاموخته، درحال یادگیری زبان انگلیسی است، دختربچه دوساله‌ای که بارفیکس می‌زند و پسر خردسالی که وزنه‌برداری می‌کند. با این تبصره که نگارنده، فعلاً از پرداختن به کودکان زحمتکش عرصه مدلینگ و خانواده‌های آن‌ها در این پروژه صرف‌نظر کرده است.

در این سطور باید از پدیده‌ای موسوم به «کودک‌کالایی» سخن به میان آورد: «کودکانی که کودکی‌شان به مثابه کالاهای پرسودی، در بازار «شهرت» و «سرمایه» عرضه می‌شود». کودک‌کالایی در حقیقت بسته‌بندی تمیزی از کودک‌آزاری است، با این تفاوت که به جای مشت و لگد و آزار جسمی، در ازای تحقق آرزوهای والدین، خوراکی‌های مقوی و نوازش نصیب کودک می شود. از این حیث، کودک‌کالایی اگر چه ظاهراً در نقطه مقابل کودک‌آزاری قرار می‌گیرد، اما باطناً در بهره‌کشی، استثمار و به گرو گرفتن آینده‌ی کودک، تفاوت چندانی با آن ندارد. در این بازار مدرن کودکان گزینه‌های خوبی برای سرمایه‌گذاری‌اند. این در حالی است که متخصصان سلامت و روان کودک، فعالیت‌های تنش‌زا و سنگین را پیش از ده تا دوازده سالگی مجاز ندانسته و مواجهه با مقوله‌ی پیروزی یا شکست را در این سنین مخاطره‌آمیز اعلام کرده‌اند. این خانواده‌ها که با وادار یا ترغیب کردن کودکان‌شان به کارهای عجیب و خارج از سن آن‌ها، درآمد و شهرت کسب می‌کنند، هر چند در پسِ نقاب دلسوزی و فداکاری پدرانه و مادرانه پنهان شده باشند، اما در حقیقت تاجرانِ این تجارت جدیدند؛ چه خبیثانه وارد این بازار شوم شده باشند و چه دلسوزانه؛ آنها خواه واقعاً با انگیزه‌ی درآمدزایی و شهرت‌طلبی به میدان آمده باشند و خواه خالصانه خودشان را فدای موفقیت های آینده‌ی فرزندشان کنند، محصول یک چیز است: وادار کردن کودک به «متفاوت» بودن و رقابت در چرخه تفاوت، شهرت و سرمایه؛ از این منظر تفاوتی میان خالکوبی‌های امیرحسین مقصودلو و شکم شش‌تکه‌ی آرات وجود ندارد.

برچسب ها:

اخبار رسانه

145
0 0